گفتمان عاشورایی

مشخصات کتاب

سرشناسه:صافی گلپایگانی، لطف الله، 1298 -

عنوان و نام پديدآور:گفتمان عاشورایی [کتاب]/ صافی؛ به کوشش احمد کریمی، محمدصادق منتظری.

مشخصات نشر:قم: دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی، 1387.

مشخصات ظاهری:118ص.

شابک:15000 ریال 978-600-5105-21-6 :

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:واقعه کربلا، 61ق -- پرسش ها و پاسخ ها

موضوع:عاشورا -- پرسش ها و پاسخ ها

شناسه افزوده:کریمی، احمد، 1308 -، گردآورنده

شناسه افزوده:منتظری، محمدصادق، گردآورنده

شناسه افزوده:دفتر تنظیم و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ لطف الله صافی گلپایگانی

رده بندی کنگره:BP41/76 /ص16گ7 1387

رده بندی دیویی:297/9534

شماره کتابشناسی ملی:3539447

ص: 1

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

گفتمان عاشورایی

حضرت آیة الله العظمی صافی گلپایگانی مدظله شریف

ص: 2

تاريخ امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با ظلم و كفر، نشان نمي دهد كه فرد ديگري جز امام حسين(علیه السلام) را با زن و فرزند و عائله، انبوهي از لشكري ستمگر، احاطه كرده باشد و خواهران و دختران خويش را در معرض اسيري مشاهده نمايد و بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه از دشمن خورده باشد اما در­عين­حال، عزّت و كرامت نفس خود را حفظ كرده و به دين و وظيفه خود وفادار بماند.

اين حسين(علیه السلام) بود كه در راه امر به معروف و نهي از منكر چنان قوّت قلب و شجاعتي در روز عاشورا اظهار كرد كه از عهده ­آن همه امتحانات بزرگ بر آمد و در بين شهداي راه حق، رتبه اول را حائز شد.

اين حسين(علیه السلام) بود كه پي در پي علاوه بر ­آن زخم هايي كه به جسمش مي رسيد، مصيبت هایی از داغ جوانان و شهادت برادران و برادرزادگان، و طفل شيرخوار كه هركدام شجاع ترين افراد را از پا در مي آورد و ناچار به تسليم مي سازد بر او وارد مي شد و روح پر از ايمان و دل لبريز از صبر و يقين او را متزلزل نساخت.

اين حسين(علیه السلام) بود كه در اداي وظيفه نهي از منكر، با اين­همه شدائد و سختي ها عذري نياورد و براي ترك آن بهانه جويي نكرد.

آيت الله العظمي صافي گلپایگانی مدظله الوارف

گفتمان عاشورايي

شش سؤال پيرامون يك قيام

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

فصل اول: شش سؤال پیرامون یک قیام 9

آيا عامل قيام كربلا منافع مادّي بود؟. 11

1. شاخصة انقلاب هاي سياسي.. 12

ماهيت قيام سيد الشهدا(علیه السلام)..... 13

2. تأثيرات فضاي معرفتي جامعه بر قيام. 13

جامعه شناسي عصر قيام. 14

3. آگاهي عمومي از فرجام قيام. 17

اصرار بر انصراف.. 19

4. امام(علیه السلام) و روشنگري دربارة نتيجة قيام. 20

همه از شهادت مي گفتند. 21

درد دل با پيامبر(صلی الله علیه و آله)....... 24

نيّت همراهان حسين(علیه السلام)..... 26

5. هجرت از مكه معظّمه. 26

چرا سيد الشهدا(علیه السلام) از مكه هجرت كرد؟ 27

6. برداشتن بيعت از ياران... 31

خطاب حسين(علیه السلام) به ياران.. 33

ص: 5

آيا شرايط امر به معروف و نهي از منكر موجود بود؟. 37

عَلَم مبارزه در دنياي معاصر. 40

تأثير مجاهدات مردان خدا 40

حسين(علیه السلام) يقين به تأثير داشت... 42

نتيجة قيام كربلا.. 43

امر به معروف، تكليف سيدالشهدا(علیه السلام)..... 43

كربلا، عرصة بزرگ ترين امتحان.. 44

آيا قيام كربلا سياسي بود؟. 46

معناي واقعي سياست... 46

رابطه سياست و ديانت... 48

نگراني مردم. 50

نگاه جامعه به سيد الشهدا(علیه السلام)..... 51

پاسخ به التجاء مردم. 54

ثمرات پذيرش دعوت كوفيان.. 55

آيا قيام كربلا ساده انگارانه بود؟. 57

منشأ سؤال.. 57

پيشواي فداكاري.. 58

انگيزة قيام كربلا.. 59

اشتباه در نگاه 60

قيام به موقع.. 62

نگاه تعصّب آميز. 64

قيام هدفمند. 65

ص: 6

آيا قيام كربلا انتحار بود؟. 66

بذل جان، هلاكت نيست... 68

معناي تهلكه چيست؟. 69

انتحار يا شهادت... 71

چرا سيدالشهدا(علیه السلام) به جاي قيام شكيبايي نورزيد؟. 75

چرا صلح؟. 75

بي رغبتي به جهاد. 75

مقدم داشتن دنيا بر دين.. 77

احتمال كودتا 78

عدم بصيرت جامعه. 79

احتمال اعتراض مردمي.. 81

رهبران دين و رهبران مادّي.. 82

دو موقعيت، دو روش.... 86

اصل اجراي مأموريت الهي.. 86

فصل دوم: پرسش و پاسخ عاشورایی 89

عاشورا روز وصال حسين(علیه السلام) با محبوب خويش بود؛ پس چرا سوگواري كنيم؟ 91

عظمت عاشورا 92

روز مصيبت هاي جانكاه 93

آيا تبرّي بر تولّي رجحان دارد؟. 95

آيا سبّ ظلم كنندگان بر ائمه(علیهم السلام) عبادت است؟. 96

ص: 7

فصل سوم: فقه عاشورایی 97

پوشش عزا 99

كيفيت عزاداري.. 107

آيين ها و نمادهاي عزاداري.. 110

آداب و اخلاق عزاداري.. 113

نماز و عزاداري.. 116

عزاداري بانوان.. 117

سخنرانان و مدّاحان مجلس عزاداري.. 117

منابع روايي عزاداري.. 119

اموال مربوط به اقامه عزا 120

آلات موسيقي در عزاداري.. 121

کتاب نامه. 123

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپایگانی مدظله الوارف در يک نگاه 129

ص: 8

فصل اول: شش سؤال پیرامون یک قیام

اشاره

ص: 9

ص: 10

آيا عامل قيام كربلا منافع مادّي بود؟

اشاره

1. آيا مي توان عوامل سياسي، منافع مادّي، مصالح شخصي و يا اختلافات قبيله اي و خانوادگي را در قيام حسيني دخيل دانست و تصور كرد كه قيام امام حسين(علیه السلام) مستند به اين گونه عوامل بوده است؟

حسين(علیه السلام) در اين قيام، نه حكومت و مقام ظاهري و دنيوي مي خواست و نه بسط نفوذ و مال وثروت. او، براي اطاعت خدا از بيعت يزيد خودداري كرد و براي اطاعت امر خدا از حرمين شريفين هجرت نمود و براي اطاعت خدا جهاد كرد؛ پس براي برانگيخته­شدن آن حضرت به اين قيام باعثي جز امر خدا و اداي تكليف نبود.

بهترين تعبيرات و واقعي ترين تفاسير در مورد علت قيام و نهضت حسين(علیه السلام)، امر پروردگار بود و اين حقيقتي است كه تاريخ و دين و سوابق زندگي سيدالشهدا(علیه السلام) آن را تأييد و تصديق مي نمايد.

بر اين اساس، عوامل سياسي، منافع مادّي، مصالح شخصي و يا اختلافات قبيله اي و خانوادگي نمي تواند در انگيزه هاي قيام حسيني دخالتي داشته باشد.

ص: 11

براي اثبات اين مدّعا و جهت پاسخ گويي به سؤال فوق مي توان اين قيام را از چند منظر مورد بررسي قرار داد.

1. شاخصة انقلاب هاي سياسي

اشاره

در انقلاب های سياسي، رهبران انقلاب براي مغلوب­كردن دشمن از تطميع و تهديد، تهيه جمعيت و اسلحه، و از انواع تشبّثات و حتي خيانت، دروغ و قتل نفس هاي ناگهاني خودداري نمي كنند. آنهايي كه بخواهند در انقلاب خود شرافتمندانه رفتار كنند پيش بيني هاي لازم را نموده و در جلب همكار و جمع افراد، اهتمام و كوشش مي نمايند. اينان هرگز از شكست خود و امكان پيروزي دشمن سخن نمي رانند، از اينكه آينده اي خطرناك و موحش در انتظارشان باشد حرفي به ميان نمي آورند و سپاه خود را از يك پايان جانسوز و پرمصيبت خبر نمي دهند. اين گونه رهبران، لشكر را از دور خود پراكنده نمي سازند و هرگز از محل امني كه در نظر همگان محترم بوده و هتك آن محل به زيان دشمن تمام مي شود، بيرون نمي روند.

اگر رهبر يك نهضت چنين روشي را پيش گرفت و قيام خويش را استقبال از مرگ و شهادت تفسير كرد، دل به مرگ نهاد و تمام كسان و ياران خويش را با مرگ هم آغوش كرد ديگر قيام او را حركتي سياسي و به منظور تصرّف حكومت و تصاحب سلطنت نمي توان تصور كرد.

ص: 12

ماهيت قيام سيد الشهدا(علیه السلام)

آن شاخصه اي كه در نهضت كربلا نمودار بود از جنس انقلاب ها نمي باشد. در قيام سيد الشهدا(علیه السلام) نه تنها از ابزار تهديد و تطميع دشمن استفاده نشد بلكه رهبر اين قيام با صراحت از فرجام اين حركت تاريخي سخن به ميان مي آورد. پايان جانسوز اين حركت و آيندة به ظاهر خطرناكي كه چشم انتظار ياران حسين(علیه السلام) مي باشد بارهاوبارها گوشزد شد؛ در منزلگاه ها و اقامتگاه هاي مختلف و حتي در سخنراني هاي تاريخي و ماندگار آن حضرت، سخن از شهد شيرين شهادت و هم آغوشي با مرگ بود. در گفت و گوهاي امام ردّ­­ پايي از وعدة مقام و منصب و مال و ثروت نمي توان يافت. انقلاب حسين(علیه السلام) به دور از شاخصة انقلاب هاي سياسي مي باشد. گره نخوردن اين قيام تاريخي به منافع زودگذر، خود دليل بر ماندگاري اين قيام است.

2. تأثيرات فضاي معرفتي جامعه بر قيام

اشاره

جهت گيري معرفتي جامعه در همراهي با حركت ها و قيام ها بسيار حائز اهميت است. گاه فضاي حاكم بر جامعه فضايي مصلحت طلبانه و منفعت خواه مي باشد. در چنين فضايي حتي اگر جامعه دوستدار حق و حقيقت هم باشد باز سهم خواهي هاي شخصي و قبيلگي براي او حرف اول را مي زند. اما اگر فضاي جامعه فضايي عاري از

ص: 13

منفعت طلبي، پول و مقام پرستي باشد همراهي مردان آن جامعه با انقلاب هاي اصلاح گر و حق گرا بيشتر خواهد بود.

جامعه شناسي عصر قيام

جامعه زمان سيد الشهدا(علیه السلام) با جامعه زمان پيامبر(صلی الله علیه و آله) تفاوت داشت. تجمّلات دنيا و خوش گذراني ها در آنان اثر كرده و شيريني حكومت و رياست را چشيده بودند. ثروت هاي كلان، مال و زمين و محصول فراوان، غلامان و كنيزان، تعلّقاتشان را به دنيا زياد و ايمانشان را ضعيف ساخته بود. امر به معروف و نهي از منكر و دعوت به زهد و تقوا و فداكاري در راه حق، از بين رفته و حب دنيا و دوستي پول و مقام و شهوت وجدان ها را تاريك و آلوده ساخته بود.

آنهايي كه دستگاه هاي رهبري جامعه را اداره مي كردند نيز حالشان معلوم بود! عمرشان را با سگ و بوزينه و قمار و شراب و رقص و خوانندگي و غنا، سر كرده و بيت المال مسلمين را ميان طرف داران خود قسمت مي نمودند. با حقوق هاي زيادي كه به فرماندهان مي دادند و تمتّعاتي كه در اختيارشان گذاشته شده بود شرف و غيرت و دين و توجه به مصالح را از آنها ربوده بودند. آنهايي كه با بني اميّه، و مقاصد اين قوم همراه نبودند حداقل مجازاتشان، محروميت از حقوق اجتماعي و قطع مقرري بود. از چنين جامعه اي توقع قيام و اجتماع و

ص: 14

همراهي با يك پيشواي ديني يا رهبر ملّي براي اسقاط حكومت خودكامه امري بعيد مي نمود.(1)

همه مردم، حسين(علیه السلام) را دوست مي داشتند و طرف دار فكر و روش او بودند ولي شجاعت روحي، رشد فكري، قوّت ايمان و گذشتشان به­قدري نبود كه بتوانند مانند حبيب و مسلم و حرّ و زهير، مقامات و مصالح، و منافع زود گذر و موقت را فداي مصالح عامه و ياري دين كنند.

ص: 15


1- . حقيقت اين است كه مردم كوفه در پرستش مظاهر فريبنده مادّي و ترك حق تنها نيستند. فقط نبايد آنها را به باد توبيخ و لعنت گرفت. در سایر اعصار نيز مردماني بوده و هستند كه به همان روش اهل كوفه مي روند و دين و حاميان دين را تنها مي گذارند، رهبران مصلح، هر زمان اگرچه مقام و شخصيت حسين(علیه السلام) را ندارند ولي هدف و مقصد حسين(علیه السلام)­ را سرمشق خويش قرار داده اند. امروز علت عمده گرفتاري هاي مسلمانان و ضعف و سستي آنان و تجزيه كشورها و تفرقه و اختلاف و يكي­نبودن حرف ها، ترس از زوال منافع مادّي، حب دنيا و وحشت از مرگ است. چنانچه پيغمبر اعظم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «يُوشَكُ أَنْ تَدَاعَی عَلَيْكمُ ُ الْاُمَمُ مِن کُلِّ اُفُقٍ كَمَا تَدَاعَی الْأَكَلَةُ عَلَی قَصْعَتِهَا». قَالَ: قُلْنا: أَ مِنْ قِلَّةٍ بِنَا يَوْمَئِذٍ قَالَ:­ «بَلْ أَنْتُم يَوْمَئِذٍ کَثيرٌ وَلَكِنْ تَکَونُونَ غُثَاءً كَغُثَاءِ السَّيْلِ وَيُجْعَلُ فِي قُلُوبِكُمُ الْوَهْنُ». قَالَ: قُلْنَا: وَمَا الْوَهْنُ؟ قَالَ: «حُبُّ (الدُّنيَا) وَكَرَاهِيَّةُ الْمَوْتِ»؛ «در آینده نه چندان دور دشمنان از هر طرف، مانند هجوم آوردن خورندگان بر كاسه ها، بر شما هجوم آورند؟» عرض كردیم: يا رسول الله! اين به­سبب كمي جمعيت ما خواهد بود؟. فرمود: «بلكه جمعيت شما در آن وقت زياد است، لكن شما مانند کف سیل خواهید شد و در دل هاي شما وهن و سستی پیدا خواهد شد». عرض کردیم این سستی چیست؟. «فرمود: دوست داشتن دنیا و ناخوش داشتن مرگ». طيالسی، مسند، ص133؛ احمد­­­ بن حنبل، مسند، ج5، ص278؛ ابوداوود سجستانی، سنن، ج2، ص313؛ ابن­عساکر، تاریخ مدينة دمشق، ج23، ص330؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج11، ص132.

جمله اي كه فرزدق به امام حسين(علیه السلام) عرضه داشت وضع مردم را در آن روزگار كاملاً شرح مي دهد:

قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَسُيُوفُهُمْ عَلَيْكَ؛(1)

دل هاي مردم با تو و شمشيرهايشان با بني اميّه است.

اين جمله از­طرفي موقعيت روحاني و ملّي حسين(علیه السلام) را در قلوب، معلوم مي سازد و از­طرف ديگر ضعف روحي و فقدان شجاعت اخلاقي مردم را بيان مي كند.

يار با وفا و شهيد كربلاي حسين(علیه السلام) مجمع بن عبدالله بن مجمع عائذي مردم كوفه را اين گونه معرفي مي كند: به سران مردم رشوه هاي بزرگ داده شد و كيسه هايشان پر شد، پس آنها بر ظلم و دشمني با تو همدست شدند، و اما ساير مردم :

فَإِنَّ أَفئِدَتَهُمْ تَهْوَی إِلَيْكَ، وَسُيُوفَهُمْ غَداً مَشهُورَةٌ عَلَيْكَ؛(2)

دل هايشان به­سوي تو مايل است ولي شمشيرهايشان به روي تو كشيده مي شود.

از گزارش هاي تاريخي فوق درمي يابيم حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) به يقين مي دانستند كه از چنين جامعة سست بنيادي نمي توان توقع ياري

ص: 16


1- . ابن­داوود دينوری، الاخبارالطوال، ص245؛ ر.ک: طبری، تاريخ، ج4، ص290؛ سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص217.
2- . بلاذری، انساب­الاشراف، ج3، ص172؛ طبری، تاريخ، ج4، ص306؛ ابن کثير، البداية و النهایه، ج8، ص188؛ سماوی، ابصارالعين، ص86 ؛ عقاد، ابوالشهداء، ص­159­ - 160.

داشت. ايشان با چنين علمي حركت خويش را آغاز كردند.

با چنين اوضاعي آيا احتمال وجود انگيزه هاي مادّي و مصالح سياسي را مي توان در رهبران و ياران اين قيام تصور كرد؟

3. آگاهي عمومي از فرجام قيام

اشاره

نيّت و انگيزة ياران و همراهان يك نهضت تأثير بسزايي در جهت گيري حركتي و اهداف آن نهضت دارد. اگر همراهان يك قيام با انگيزه هاي مادّي به همراهي با يك حركت انقلابي برخاسته باشند قطعاً فرجام نيك اين حركت براي آنان اهميت بسيار دارد.

چنين انسان هايي براي رسيدن به مطامع و منافع خويش، جوانب امر را سنجيده و هرجا كه منافع آنها با اين قيام در تضاد باشد، پاي نمي گذارند. اما اگر انگيزة قيام، انگيزه اي الهي باشد ابزار سنجش حركت آدمي حق گرايي و حقيقت محوري خواهد بود. در اين صورت فرجام نيك و يا بد نهضت براي آنها اهميت نخواهد داشت. در قاموس نگاه معرفتي آنان اصل بر نتيجه­محوري نيست بلكه تكليف محوري اصالت دارد.

به نقل متواتر ثابت است، رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) و حضرت علي(علیه السلام) از شهادت سيدالشهدا(علیه السلام) خبرها دادند، و اين اخبار در معتبرترين كتاب هاي تاريخي و حديثي ضبط گرديده است. صحابه،

ص: 17

همسران، خويشاوندان و نزديكان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) اين اخبار را بی واسطه و يا باواسطه شنيده بودند. چون حسين(علیه السلام) عازم هجرت از مدينه طيبه به مكه معظّمه شد، و هنگامي كه در مكه تصميم به سفر عراق گرفت، اعيان و رجال اسلام در بيم و تشويش افتاده و سخت نگران شدند. آنان بر­طبق اخبار پيغمبر(صلی الله علیه و آله) يقين داشتند كه شهادت در انتظار حسين(علیه السلام) است و از­طرف ديگر با اوضاع روز و استيلاي بني اميّه بر جهان اسلام، كمترين احتمال در مورد پيروزي ظاهري اباعبدالله(علیه السلام) را انتظار داشتند. ايمان مردم به حقيقت آن حضرت و محبوبيتي كه ايشان در قلوب همه داشت، توقع مي رفت كه جمعيت و سپاه سيدالشهدا(علیه السلام) خيلي بيش از اينها باشد.

اما كساني مانند عبيدالله حر جُعفي از ميدان قيام و جهاد كنار رفتند؛ چون اين اشخاص جوّ سياسي روز را مي شناختند و مي دانستند راه همراهي با حسين(علیه السلام) به كجا منتهي خواهد شد. اينان، همّت آنكه مانند زُهير از سرِ مال و جاه و جان بگذرند و در راه خدا به ياري پسر پيغمبر بشتابند، نداشتند؛ از­طرفي وجدانشان هم اجازه نمي داد كه با حزب اموي همكار شوند و با پسر پيغمبر كه حامي دين و طرف دار حق بود به ستيز برخيزند؛ پس كناره گيري اختيار نمودند و از سعادت شهادت و ياري امام وقت، محروم شدند.

ص: 18

اصرار بر انصراف

ابن­عبّاس، مي گفت: جمع بسياري از ما اهل بيت، شك نداشتند كه حسين(علیه السلام) در طف كشته مي شود.(1)

ابن­عبّاس، ابن­عمر، محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر در انصراف آن حضرت، اصرار داشتند و تقاضاي خود را از سيد شهيدان تكرار مي نمودند؛ زيرا اينان شهادت آن امام مجاهد مظلوم را پيش بيني كرده بودند؛ آنان عرض مي كردند: اگر تو كشته شوي نور خدا خاموش مي گردد، تو نشانه راه يافتگان، و اميد مؤمنان هستي.(2)

از همه بيشتر شخص حسين(علیه السلام) از خبرهاي جد و پدرش با­اطلاع و از روحيات مردم آگاه بود! او از همه بهتر آنها را مي شناخت و مي فرمود:

«اَلنَّاسُ عَبيدُ الدُّنْيا، وَالدِّينُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ ...فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ»؛(3)

«مردم بندة دنيا هستند و دين لق لقة زبانشان مي باشد... پس هنگامي که­ مردم در برابر هجوم بلاها قرار مي گيرند عدة دين داران به قلت مي گرايد».

ازاين جهت، زماني كه در بين راه يك نفر از بني­عكرمه از آن حضرت تقاضاي انصراف از كوفه را نمود و عرضه داشت: شما وارد

ص: 19


1- . حاکم نيشابوری، المستدرک، ج3، ص179؛ خوارزمي، مقتل­الحسين(علیه السلام)، ج1، ص160، فصل8؛ مقريزی، امتاع الاسماع، ج12، ص238؛ ج14، ص145.
2- . خوارزمي، مقتل­الحسين(علیه السلام)، ج1، ص 218، فصل10.
3- . ابن­شعبه حراني، تحف العقول، ص 245؛ مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص383؛ ج75، ص117.

نمي شويد مگر بر نيزه و شمشير، حضرت فرمود:

«يَا عَبْدَ اللهِ! إِنَّهُ لَيْسَ يَخْفَی عَلَيَّ الرَّأْيُ مَا رَأَيْتَ وَلَكِنَّ اللهَ لَا يُغْلَبُ عَلَی أَمْرِهِ»؛(1)

«اي بنده خدا! آنچه گفتي بر من پوشيده نيست و پايان كار همان است كه تو مي بيني؛ ولي بر امر (قضا و حكم خدا)، نمي توان غالب شد».

«به خدا سوگند! تا خونم را نريزند، رهايم نمي كنند. و چون مرا كشتند خدا كسي را بر آنها مسلط سازد كه ذليلشان سازد تا آنكه از خرقه حيض خوارتر شوند».(2)

4. امام(علیه السلام) و روشنگري دربارة نتيجة قيام

اشاره

هركس بخواهد يك انقلاب سياسي را رهبري كند و مسند زمامداري را تصرّف نمايد، همواره براي تقويت روحيه اطرافيان خود و تضعيف روحيه دشمن، خود را برنده و فاتح و طرف را بازنده و مغلوب معرفي مي كند؛ حماسه سرايي مي نمايد، از شجاعت خود و جمعيت و امتيازات و شرايطي كه او را بر دشمن غالب مي كند، مي گويد، خطابه مي خواند، سخنراني مي كند تا طرف دارانش قوي دل و به دنبال هدف او باشند.

ص: 20


1- . طبري، تاریخ، ج4، ص301؛ طبرسی، اعلام الوری، ج1، ص447 - 448؛ ابن­کثير، البداية و النهايه، ج8، ص185.
2- . طبري، تاريخ، ج4، ص296؛ ابن­اثير جزری، الکامل فی التاريخ، ج4، ص39؛ زرندی، نظم دررالسمطين، ص214 - 215.

ليكن اگر سخن از كشته شدن خود و كسانش به ميان آورد و در سخنراني ها گاهي به كنايه، گاهي به صراحت از سرنوشت دردناك خويش سخن به ميان آورد و مرگ و شهادت خود را اعلام كند كه طبعاً موجب ضعف قلب و بيم و وحشت مردم ناآزموده مي گردد، معلوم مي شود در نهضتي كه پيش گرفته مقصدش سياست و رياست نيست؛ زيرا علاوه بر آنكه اسباب و وسايل آن را تدارك نمي بيند، وسايل موجود و حاصل را نيز از ميان مي برد و از اينكه نهضتش منتهي به حكومت و رياست شود مردم را مأيوس مي كند.

همه از شهادت مي گفتند

اين سخنان با تأمين اغراض سياسي سازگار نيست و چنان كسي لابد هدف ديگر دارد و بايد محرك او را در قيام و نهضت در ماورای امور سياسي پيدا كرد.

حسين(علیه السلام) مكرر از قتل خود خبر مي داد، و از خلع يزيد و تصرّف ممالك اسلامي و تشكيل حكومت به كسي خبر نداد؛ هر چند همه را موظّف و مكلف مي دانست كه با آن حضرت همكاري كنند و از بيعت با يزيد و اطاعت او امتناع ورزند و بر ضد او شورش و انقلاب برپا نمايند؛ ولي مي دانست كه چنين قيامي نخواهد شد، و خودش با جمعي قليل بايد قيام نمايند و كشته شوند؛ لذا شهادت خود را به مردم اعلام مي كرد. گاهي در پاسخ كساني كه از آن حضرت مي خواستند

ص: 21

سفر نكند و به عراق نرود مي فرمود:

«من رسول خدا را در خواب ديدم، و در آن خواب به كاري مأمور شدم كه اگر آن كار را انجام دهم سزاوارتر است».

عرض كردند: آن خواب چگونه بود؟

فرمود: «آن را به كسي نگفته ام و براي كسي هم نخواهم گفت تا خدا را ملاقات كنم» .(1)

هنگامي كه ابن­عبّاس و عبدالله بن عمر با آن حضرت در وضعي كه پيش آمده بود سخن مي گفتند تا بلكه امام(علیه السلام) از تصميمي كه داشت منصرف شود، و سخن بين آنها طولاني شد، بعد از آنكه هر دو گفتار حسين(علیه السلام) را تصديق كردند در پايان، آن حضرت به عبدالله بن عمر فرمود:

«تو را به خدا قسم! آيا در نظر تو من در روشي كه پيش گرفته ام و در امري كه جلو آمده بر خطا هستم؟ اگر نظر تو غير اين است نظر خودت را اظهار كن».

ابن­عمر گفت: «خدا گواه است كه تو بر خطا نيستي و خداوند، پسر دختر پيغمبر خود را بر راه خطا قرار نمي دهد. كسي مانند تو در طهارت و قرابت با پيغمبر(صلی الله علیه و آله) با مثل يزيد نبايد بيعت كند، اما من بيمناكم از آنكه به روي نيكو و زيباي تو شمشيرها زده شود؛ با ما به مدينه باز گرد و اگر خواستي با يزيد هرگز بيعت نكن».

ص: 22


1- . ابو­مخنف، مقتل الحسين(علیه السلام)، ص 69 ؛ طبري، تاريخ، ج 4، ص 292.

حسين (علیه السلام) فرمود: «هيهات! (دور است اين آرزو) كه من بتوانم به مدينه برگردم و در آنجا با امنيت و فراغت خاطر زندگي كنم. اي پسر عمر! اين مردم اگر به من دسترسي نداشته باشند، مرا طلب كنند تا بیابند تا اینکه با كراهت بيعت كنم يا آنكه مرا بكشند.

آيا نمي داني كه از خواري دنيا اين است كه سر يحيي بن زكريا را براي زناكاري از زناكاران بني اسرائيل بردند و سر به سخن درآمد و از اين ستم به يحيي زياني نرسيد، بلكه آقايي شهيدان را يافت و در روز قيامت آقاي شهداست؟

آيا نمي داني كه بني اسرائيل از بامداد تا طلوع آفتاب، هفتاد پيغمبر را كشتند پس از آن در بازارها نشستند و به خريد و فروش مشغول گشتند مثل اينكه جنايتي انجام نداده اند. و خدا در مؤاخذه آنها شتاب نكرد، سپس بر آنها به سختي گرفت؟».(1)

سپس عبدالله بن عمر تقاضا كرد تا آن حضرت ناف مبارك را كه بوسه گاه حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) بود بنمود، عبدالله سه بار آن را بوسيد و گريست و گفت: تو را به خدا مي سپارم كه در اين سفر شهيد خواهي شد.(2)

ص: 23


1- . خوارزمي، مقتل الحسين(علیه السلام)، ج1، ص191 - 193، فصل10.
2- . معتمدالدوله، قمقام زخار، ص 333.
درد دل با پيامبر(صلی الله علیه و آله)

ابن­اعثم كوفي روايت كرده كه حسين(علیه السلام) شبي بر سر قبر جدش چند ركعت نماز خواند، سپس گفت:

«خدايا! اين قبر پيغمبر تو محمّد است، من پسر دختر پيغمبر تو هستم، و آنچه براي من پيش آمده را مي داني. خدايا! من معروف و كار نيك را دوست مي دارم و منكر و كار بد را زشت مي شمارم؛ من از تو به حق اين قبر و آن­كس كه در آن است مي خواهم كه براي من اختيار كني آنچه را رضاي تو در آن است و باعث رضاي پيغمبر تو و مؤمنين است».

سپس مشغول گريه شد تا نزديك صبح سر را بر قبر گذارد، خواب سبكي آن حضرت را گرفت، پيغمبر(صلی الله علیه و آله) را در ميان جمعي از فرشتگان ديد؛ آمد و او را به سينه چسباند و ميان دو چشمش را بوسيد و فرمود:

«ای فرزند من ای حسين! گويا مي بينم تو را در نزديك زماني در زمين كربلا به خون آغشته و سربريده در ميان گروهي از امت من، و تو در اين هنگام تشنه كامي و كسي تو را سيراب نسازد و با اين ستم آن مردم، اميد شفاعت مرا دارند. خدا شفاعت مرا به آنها نرساند. آنان را نزد خدا نصيبي نيست.

ص: 24

حبيب من يا حسين! پدر، مادر و برادرت بر من وارد شده اند، و مشتاق ديدار تو هستند و تو را در بهشت درجاتی است كه به آن درجه نمي رسي مگر به شهادت».

حسين(علیه السلام) عرض كرد: «يا جداه! مرا حاجتي به بازگشت به دنيا نيست مرا بگير و با خود ببر».

فرمود: «يا حسين! تو بايد به دنيا برگردي تا شهادت روزي تو شود، و به ثواب عظيم آن برسي؛ تو، پدر، مادر، برادر، عمو و عموي پدرت، روز قيامت در زمره واحده محشور مي شويد تا داخل بهشت شويد».

وقتي حسين(علیه السلام) از خواب بيدار شد آن خواب را براي اهل بيت و فرزندان عبدالمطلب، حكايت كرد، غصّه و اندوهشان زياد شد به حدي كه در آن روز در شرق و غرب عالم كسي از اهل بيت رسول خدا(صلی الله علیه و آله) گريه و غصّه و اندوهش بيشتر نبود.(1)

در كشف الغمه از حضرت زين­العابدين(علیه السلام) نقل كرده كه فرمود: «به هر منزل فرود آمديم و بار بستيم پدرم از شهادت يحيي بن زكريا سخن همي گفت و از آن جمله روزي فرمود كه، از خواري دنيا نزد باري تعالي اين است كه سر مطهر يحيي را بريدند و به هديه نزد زن زانيه اي از بني اسرائيل بردند».(2)

ص: 25


1- . ابن­اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص18 - 19؛ خوارزمي، مقتل الحسين(علیه السلام)، ج1، ص187، فصل9.
2- . اربلی، کشف الغمه، ج2، ص219.
نيّت همراهان حسين(علیه السلام)

بر اين اساس همراهي ياران وفادار حسين(علیه السلام) با قيام عاشورا را نمي توان حركتي بر اساس معيارهاي شخصي تصور كرد. تمامي آنان مي دانستند كه در عاشورا غرق در خون خواهند شد و همگي مرگ در ركاب حسين(علیه السلام) را بر اساس اعتقاد خويش اختيار كرده بودند. اين همراهي و همدلي با قبيله گرايي و سهم خواهي سياسي هرگز قابل جمع نمي باشد و اين دو در تضاد با يكديگر هستند.

از اين شواهد تاريخي معلوم مي شود (صحابه و بني هاشم و مردمان وارد به جريان روز بودند) و ياران حسين(علیه السلام) همه شهادت خود را پيش بيني مي كردند.

5. هجرت از مكه معظّمه

اشاره

مردان سياسي از تحصّن در اماكن مقدسه و مشاهد خودداري نمي كنند و از موقعيت و احترام هر شخص و هر مقام و مكان مقدس به نفع خود استفاده نموده و سنگر مي سازند.

متحصّن­شدن در اماكن مقدسه كه مورد احترام عامه است طرف مقابل را در يك بن بست ديني و عرفي مي گذارد؛ زيرا اگر احترام آن مكان مقدس را هتك نمايد از موقعيت او در نفوس كاسته مي شود و مورد خشم و تنفر عموم قرار مي گيرد و اگر بخواهد از آن مكان،

ص: 26

احترام كند بايد دست دشمن را باز بگذارد و بنشيند و ناظر اقدامات خصمانه او باشد.

حسين(علیه السلام) در مقدس ترين امكنه كه از­نظر تمام ملل مخصوصاً مسلمين، محترم و محل امن بود، يعني حرم خدا و مكه معظّمه و مسجد الحرام، منزل گُزيده بود. مكان و سرزمين مقدسي كه به حكم )مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً((1) مأمن و محل امن بود؛ همان مأمني كه مردم جاهليت نيز احترام آن را رعايت مي كردند و با تمام دشمني ها و كينه هايي كه با يكديگر داشتند در آنجا اسلحه را بر زمين مي گذاردند و به جنگ و نبرد خاتمه مي دادند.

طبعاً اين سرزمين براي حسين(علیه السلام) بهترين مركز انقلاب و دعوت عليه بني اميّه، و جمع آوري قشون و بهترين فرصت بود.

چرا سيد الشهدا(علیه السلام) از مكه هجرت كرد؟

حسين(علیه السلام) مي توانست در شهر مكه قيام كند و عامل يزيد را از شهر بيرون نمايد و از همان جا نامه ها به اطراف و شهرها بنويسد و مردم را به شورش و انقلاب دعوت كند، نتيجه اين مي شد كه يزيد به مكه قشون می فرستاد، آنجا را محاصره مي كرد، كعبه را خراب و اهل مكه را قتل عام مي نمود.

ص: 27


1- . آل عمران، 97.

اما حسين(علیه السلام) مقصد سياسي نداشت(1) و كسي هم نبود كه محرّمات و شعائر خدا و مقدسات را سبك بشمارد؛ اعتراضش به بني اميّه اين بود كه محرّمات را هتك و شعائر و احكام را ضايع كرده اند؛ پس چگونه راضي مي شد جريان كار به­گونه اي پيش آيد كه بني اميّه احترام حرم خدا را هتك نمايند؟ او مي دانست كه اعلان قيام در مكه موجب هتك مسجد و تخريب خانه و اسائه ادب به تمام مشاهد و مواقف حرم خواهد شد، اين دور انديشي و متانت رأي حسين(علیه السلام)، بعدها هنگام قيام زبير، آشكار گرديد، لذا از اينكه حرم را مركز قيام و نهضت قرار دهد (جداً) خودداري فرمود.

يك راه ديگر نيز مقابل آن حضرت بود: در مكه بماند و حرفي نزند و بيعت هم نكند، در آنجا بست بنشيند، و از بيعت يزيد امتناع ورزد. اين پيشنهادي بود كه عبدالله بن عمر و ابن­عبّاس و بعضي ديگر به آن حضرت مي دادند، و خواستار شدند كه چون به احترام حرم، كسي

ص: 28


1- . اينكه مي گوييم حسين(علیه السلام) مقصد سياسي نداشت به اين معنا نيست كه مرد خدا بايد در سياست مداخله ننمايد و در جريان امور عامه بي نظر و بي­طرف و به صلاح و فساد و عزّت و ذلّت جامعه مسلمين بي­اعتنا و ساكت باشد - زيرا اين روش چنانچه بعد هم توضيح مي دهيم، برخلاف تعاليم اسلام است. در احكام اسلام، حتي عبادات مانند نماز، جماعت و حج و روزه و شعائر ديگر دين، سياست به اين معنا و مبارزه با اهل باطل و كفر و اظهار عظمت و شوكت اسلام و همكاري براي پيشرفت و ترقّي مسلمين وارد است و اسلام و مسلماني در هيچ حال و هيچ مكاني از توجه به حُسن جريان امور بر اساس نظام اسلام جدا نيست - بلكه غرض اين است كه حسين(علیه السلام) مقصدش از قيام، طلب رياست و تصرف مسند سياست و جاه و مقام نبود.

متعرّض شما نخواهد شد در همين جا بمان، و با يزيد بيعت نكن، و در اين محل امن و جوار خانة خدا، محترم و مكرّم اقامت فرما.

امام(علیه السلام) اين پيشنهاد را هم نپذيرفت؛ زيرا مي دانست بني اميّه آن حضرت را خواهند كشت، و در هركجا به او دست يابند اگرچه در زير پرده كعبه يا در خانه باشد از او دست بردار نيستند و به احترام حرم و كعبه توجه ندارند.

مي دانست كساني را گماشته اند كه در همان موسم حج ناگهان بر آن حضرت حمله كنند و خونش را بريزند؛ در اين صورت هم احترام حرم هتك مي شد و هم خونش به هدر مي رفت و شهادتش براي اسلام مثمر ثمر نمي شد؛ زيرا ممكن بود حاكم مكه مردم را به اشتباه بيندازد و جمعي را به اسم شركت و توطئه در قتل آن حضرت، دستگير كند.

ازاين جهت حسين(علیه السلام) تصميم به خروج از مكه گرفت تا آن­كس نباشد كه پيغمبر(صلی الله علیه و آله) خبر داد به­واسطه او حرمت حرم، هتك مي شود.

وقتي فرزدق از علت شتاب آن حضرت و خروج از مكه، پيش از اداي مناسك پرسيد فرمود:

«لَوْ لَمْ أَعْجَلْ لَاُخِذْتُ»؛(1)

«اگر شتاب نمي كردم دستگير مي شدم».

ص: 29


1- . طبري، تاريخ، ج4 ، ص290؛ مفيد، الارشاد، ج2، ص67؛ سبط ابن­جوزی، تذکرةالخواص، ص217.

و نيز مي فرمود: «به خدا سوگند! تا خونم را نريزند، رهايم نمي كنند و وقتي مرا كشتند خدا بر آنها كسي را مسلط سازد كه آنها را ذليل سازد تا آنكه از خرقه حيض خوارتر شوند».(1)

به ابن­زبير فرمود: «پدرم مرا حديث كرد كه رئيسي در مكه، حرمت آن را هتك مي نمايد و من دوست ندارم كه آن كس­ باشم».(2)

طبري نقل كرده كه ابن­زبير با آن حضرت سخني گفت. حضرت فرمود: «آيا مي دانيد ابن­زبير چه گفت؟». گفتند: خدا ما را فدايت كند نمي دانيم.

فرمود: «گفت: در همين مسجد باش تا از برايت عدّه و جمعيت فراهم كنم». سپس فرمود: «به خدا قسم! اگر من يك وجب بيرون از حرم كشته شوم بيشتر دوست دارم تا يك وجب داخل حرم كشته شوم [زيرا اگر داخل حرم كشته مي شد حرمت حرم هتك مي شد]، و سوگند به خدا! اگر من در لانة جنبنده اي از جنبندگان هم باشم مرا بيرون مي آورند و به قتل مي رسانند. به خدا قسم! احترام مرا هتك مي كنند، چنانچه يهود احترام شنبه را هتك كردند».(3)

ص: 30


1- . طبري، تاريخ، ج4، ص301؛ ابن­اثير جزری، الکامل فی التاريخ، ج4، ص39.
2- . طبري، تاريخ، ج4، ص289؛ ابن­اثير جزری، الکامل فی التاريخ، ج4، ص38؛ ابن­کثير، البداية و النهایه، ج8، ص179.
3- . طبري، تاريخ، ج4، ص289. پوشيده نماند كه ابن زبير از ماندن و توقف امام(علیه السلام)­ در مكه كراهت داشت زيرا با­وجود امام(علیه السلام) كسي به او توجهي نمي كرد، آنچه را مي گفت براي آن بود كه خود را ظاهراً تبرئه نمايد. عقاد، ابوالشهداء، ص174- 175 و كتاب هاي ديگر.

6. برداشتن بيعت از ياران

اشاره

معلوم است كه يك انقلاب سياسي محتاج به عدّه و نفرات و جمعيت و افراد است و بدون افراد و سرباز و سپاه انقلاب سياسي نتيجه بخش نمي شود. پس اگر كسي قيام كند و با حكومت اعلان مخالفت نمايد و به جمع قشون و سپاه اهميت ندهد، نمي توان او را طالب رياست دانست و اگر از اين­هم جلوتر رفت و لشكر خود را با اعلام عاقبت حزن انگيز و پايان پر اندوه قيام خويش از دور خود متفرق ساخت بلكه رسماً به آنها اجازة كناره گيري داد، رهبر اين قيام به فكري كه متهم نمي شود فكر سياست، سلطنت طلبي و حكومت است.

حسين(علیه السلام) هنگامي كه از مدينه عازم هجرت به مكه و از مكه به عراق عزيمت كرد، همواره به زبان ها و بيان هاي مختلف، اطرافيان خود را از شهادت خبر مي داد و از سرنوشت خويش آگاه مي ساخت.

در خطبه اي كه در مكه، هنگام عزيمت به عراق ايراد فرمود و در بين راه مكرر اصحاب خود را از پايان غم انگيز اين نهضت خبر داد.

وقتي به منزل ذوحسم رسيدند اين خطبه را خواند:

«أَمَّا بَعْدُ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ تَرَوْنَ، وَاِنَّ الدُّنْيا قَدْ تَغَيَّرَتْ، وَتَنَكَّرَتْ وَأَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا، وَاسْتَمَرَّتْ جِدّاً حَتَّی لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِنَاءِ وَخَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَی الْوَبيلِ. أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ

ص: 31

لَا يُعْمَلُبِهِ، وَأَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُتَناهیٰ عَنْهُ لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللهِ مُحِقّاً فَإِنِّي لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً، وَلَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمينَ إِلَّا بَرَماً»؛(1)

«اكنون آنچه كه مي بينيد فرود آمده و دنيا دگرگون و زشت و ناخوش شده، و خوبي هايش پشت كرده، و زندگي اش رفته است، و چيزي به­جا نمانده مگر اندك آبي كه در ته ظرف آب باشد، و عيش و پستي كه مثل چراگاه بدعاقبت، پايانش وخيم باشد. آيا نمي بينيد حق را كه بِدان عمل نمي شود، و باطل را كه از آن كسي باز نمي ايستد و پذيراي نهي نمي شود؟ بايد مؤمن، ديدار خدا را برگزيند؛ به راستي­كه من مرگ (شهادت) را جز سعادت و زندگي با اين ستمكاران را جز ملالت نمي بينم».

در اين هنگام اصحاب باوفاي امام(علیه السلام) هر­يك به نوعي و به زباني اظهار وفاداري و جان نثاري كردند و گفتند:

اگر دنيا براي ما جاويدان باشد، و مرگي جز شهادت نباشد ما شهادت را بر زندگي برگزينيم و افتخار كنيم كه در برابر تو ما را بكشند و اعضاي ما را پاره پاره نمايند ما بر نيّت و بصيرت خود ثابتيم. با دوستان تو دوست، و با دشمنان تو دشمنيم. خدا را به وجود مسعود تو بر ما منّت ها ست.(2)

ص: 32


1- . طبری، تاريخ، ج4، ص305؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص149 - 150؛ زرندی، نظم دررالسمطين، ص216؛ معتمدالدوله، قمقام زخار، ص353 - 354.
2- . معتمدالدوله، قمقام زخار، ص354.
خطاب حسين(علیه السلام) به ياران

وقتي به زمين كربلا رسيد محل شهادت و مقتل خود را به آنها نشان داد. هنگامي كه به منزل زباله رسيد اصحاب را از شهادت مسلم و عبدالله بن يقطر، آگاهي داد، و فرمود:

«قَدْ خَذَلَنَا شِيعَتُنَا فَمَنْ أَحَبَّ مِنْكُمُ الْإِنْصِرَافَ فَلْيَنْصَرِفْ لَيْسَ عَلَيْهِ مِنَّا ذِمَامٌ»؛

«شيعة ما، ما را واگذاشتند هر كس از شما دوست مي دارد باز گردد، بايد باز گردد كه ما را بر او بيعتي نيست».

در اين وقت آن مردم از چپ و راست متفرق و پراكنده شدند و جز برگزيدگان و آزمودگان كسي باقي نماند.(1)

در شب عاشورا هنگامي كه آن مردان خدا به عبادت، ذكر، نماز، و دعا و تلاوت قرآن مشغول بودند آقايشان حسين(علیه السلام) در ميان جمع آنها آمد، و اين خطبه را خواند:

«اُثْني عَلَی اللهِ أَحْسَنَ الثَناءِ، وَأَحْمَدُهُ عَلَی السَّرَّاءِ، وَالضَّرَّاءِ. أَللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَی أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُبُوَّةِ؛ وَعَلَّمْتَنَا الْقُرْآنَ، وَفَقَّهْتَنَا فِي الدِّينِ، وَجَعَلْتَ لَنَا أَسْمَاعاً، وَأَبْصَاراً، وَأَفْئِدَةً

ص: 33


1- . طبری، تاريخ، ج4، ص300؛ ابن­اثير جزری، الکامل فی التاريخ، ج4، ص43؛ ر.ک: ابن­صباغ مالکی، الفصول­المهمه، ج2، ص806 - 807؛ سماوی، ابصارالعين، ص48.

فَاجْعَلْنَا مِنَالشَّاكِرينَ، أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَی، وَلَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابي، وَلَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ، وَلَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللهُ عَنَّي خَيْراً (فَقَدْ أَبْرَرْتُمْ وَعَاوَنْتُمْ) اَلَا وَإِنَّهُ لَأَظُنُّ أَنَّ لَنَا يَوْماً مِنْ هؤُلَاءِ. أَلَا وَإِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ، وَهَذَا اللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً، وَدَعُونِي وَهَؤُلَاءِ الْقَوْمَ، فَإِنَّهُمْ لَيْسَ يُريدُونَ غَيْرِي»؛(1)

فرمود:

«خدا را به نيكوتر وجهي مدح و ثنا مي كنم، و او را در خوشي و ناخوشي حمد و سپاس مي كنم. خدايا! تو را حمد مي نمايم كه ما را به نبوّت گرامي داشتي و به ما قرآن آموختي و فقه دين به ما بخشيدي و براي ما چشم و گوش و دل قرار دادي پس ما را از شكر گزاران قرار بده، (اما بعد) من اصحابي را با وفاتر و بهتر از اصحاب خود، و اهل­بيتي را نيكوتر و با­پيوندتر از اهل بيت خود نمي دانم، خدا شما را پاداش نيك دهد كه شرط نيكي و ياري را به جا آورديد ما را با اينان روزي سخت در پيش است. به شما اذن دادم كه همگي برويد، بيعت خود را از

ص: 34


1- . طبري، تاريخ، ج4، ص317؛ مفيد، الارشاد، ج2، ص91؛ طبرسی، اعلام الوری، ج1، ص455؛ معتمدالدوله، قمقام زخار، ص382؛ سماوی، ابصارالعين، ص9؛ محمدرضا، الحسن و الحسين سبطا رسول­الله، ص116 - 117.

شما باز گشودم، بر شما عهد و بيعتي نيست. اين تاريكي شب را مَركب خود قرار دهيد، و مرا با اين مردم بگذاريد؛ زيرا اينان جز من ديگر كسي را طلب نكنند».

در اينجا نيز برادران و برادرزادگان و اصحاب امام(علیه السلام) هر­يك به­نوبت برخاستند و شرط وفاداري به جا آوردند و سخناني گفتند كه تا جهان باقي است سرمشق اصفيا و اولياست.

سپس حسين(علیه السلام) آنها را در حال دعا و عبادت گذاشت و به خيمه بازگشت و مشغول رسيدگي به كارها و وصيت به امور مهم خود گرديد.(1)

چنانچه مي بينيم حسين(علیه السلام) تا شب عاشورا همواره اصحاب و ياران خود را از پايان كار، آگاهي مي داد. روش سيد الشهدا(علیه السلام) با جمع آوري عِدّه و عُدّه سازگاري نداشت. خطبه ها، نامه ها و گفت وگوهاي امام(علیه السلام) با جمع­آوري سپاه و سرباز منافات داشت. هرگز از فتح و غنيمت و اعطای منصب و حكومت سخني به ميان نمي آورد و به­جز امر خدا و تكليف شرعي و امتثال فرمان، باعث و محركي نداشت.

بنابراين بسيار خطاست اگر كسي قيام امام(علیه السلام) را تعليل به علل سياسي يا اختلافاتي كه بين بني هاشم و بني اميّه بوده است بنمايد؛ هرچند آن اختلافات نيز بر اساس تباين اخلاقي و منافرات روحي و

ص: 35


1- . معتمدالدوله، قمقام زخار، ص383؛ سماوی، ابصارالعين، ص9. الحق آن اصحاب با وفا به آنچه گفتند عمل كردند و روز عاشورا فداكاري و ثبات قدم و ايماني از خود نشان دادند كه دوست و دشمن از وفا و پايداري و استقامت و محبتشان به خاندان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) متحيّر شدند.

اختلاف فكر اين دو قبيله بود و از موجبات شدت دشمني يزيد، همان كينه هاي ديرينه او و فاميلش نسبت به بني هاشم و اخلاق زشتي بود كه در محيط فاسد تربيت بني اميّه كسب كرده بود.

ولي قيام حسين(علیه السلام) بالاتر از اين بود كه از آن اختلافات گذشته سرچشمه بگيرد. چنانچه بعثت پيغمبر(صلی الله علیه و آله) ارتباطي به اختلاف بني هاشم و بني اميّه نداشت، علت قيام حسين(علیه السلام) نيز اين اختلاف نبود و يگانه كلمه اي كه مي توانيم در علت قيام آن حضرت بگوييم اين است كه نهضت حسين(علیه السلام) يك مأموريت الهي و فرمان پذيري واقعي بود كه با سياست و تصرّف مسند حكومت و زمامداري و منافع دنيوي هيچ گونه ارتباطي نداشت.

دلايل و شواهد تاريخي و روايات فوق و بسياري از روايات و شواهد ديگر به اهل تدبر ثابت مي كند كه علت قيام حضرت، امر پروردگار بوده و اغراضي مانند منابع مادّي، مصالح شخصي و... را در اين حركت نمي توان تصور كرد.

ص: 36

آيا شرايط امر به معروف و نهي از منكر موجود بود؟

اشاره

2. امر به معروف و نهي از منكر داراي شرايطي خاص مي باشد از جمله شرايط مهم اين فرع شرعي احتمال تأثير است. از بديهيات آن زمان اين بود كه يزيد و پيروانش نه از حكومت كناره مي گرفتند و نه از روش خود دست بر مي داشتند. يكي ديگر از شرايط امر به معروف و نهي از منكر امنيت از ضرر مي باشد. حال آنكه جان، مال، فرزندان و ياران حضرت در اين جريان از هيچ گونه امنيتي برخوردار نبودند. با اين اوضاع چگونه امام(علیه السلام) يكي از علل قيام خود را امر به معروف و نهي از منكر مي دانستند؟

اولاً: شرايطِ احكام و خصوصيات و فروع آن را بايد از حسين(علیه السلام) آموخت. استوارترين دليل بر جواز هر عمل، انجام آن توسط امام معصوم(علیه السلام) است. به عبارت ديگر گفتار و رفتار آن حضرت از ادلّه احكام شرعي مي باشد.

بر اين اساس نمي توان احتمال تأثير و امنيت از ضرر را از شروط انحصاري امر به معروف و نهي از منكر دانست، بلكه از حركت تاريخي

ص: 37

سيد الشهدا(علیه السلام) مي توان دريافت كه علاوه ­بر شروط مذكور شرط هاي ديگري نيز در انجام امر به معروف و نهي از منكر دخيل مي باشد.

ثانياً: مسلّم نيست كه شرعاً در هر مورد، وجوب امر به معروف و نهي از منكر، مشروط به امنيت از ضرر باشد بلكه مي توان گفت در بعضي موارد عكس آن ثابت است و بايد اهميت مصلحت امر به معروف و نهي از منكر را با ضرر و مفسده اي كه از آن متوجه انسان مي شود سنجيد، اگر مصلحت اين فرع ديني اهمّ و شرعاً لازم الاستيفا باشد، مانند بقاي دين، تحمل ضرر لازم و ترك امر به معروف جايز نمي باشد.

به بيان ديگر، بين امر به معروف و نهي از منكرهاي عادي و معمولي كه غرض بازداري اشخاص از معصيت و مخالفت، و واداري آنها به اطاعت و انجام وظيفه است، و بين امر به معروف و نهي از منكري كه جنبه عمومي و كلّي داشته و احياي دين، بقاي احكام و شعائر به آن وابسته باشد و ترك آن موجب خسارت ها و مصائب جبران ناپذير و قوّت كفار و تسلط آنان بر مسلمانان شود، تفاوت وجود دارد. به طور مثال در عصر حكومت يزيد ملّيت جامعه اسلام در خطر تغيير و تبديل به ملّيت كفر بود و اوضاع و احوال نشان مي داد كه به زودي دين از اثر و رسميت افتاده و اسلام از جامعة مسلمين رخت بر خواهد بست. در صورت اول امر به معروف و نهي

ص: 38

از منكر مشروط به امن از ضرر است و در صورت دوم وجوب، مشروط به امن از ضرر نيست و بايد با احتمال تأثير و عدم ترتب مفسده بزرگ­تر، دين را ياري كرد و خطر را از اسلام دفع نمود، اگر چه به فدا­كردن مال و جان برسد.

ثالثاً: احتمال تأثير بر دو نوع مي باشد: گاه شخصي در حال انجام معصيت است و از­طرفي احتمال تأثير نهي از منكر در مورد او داده نمي شود، در اين صورت نهي از منكر جايز نيست؛ و گاه بالفعل احتمال تأثير نهي از منكر را نمي دهيم ولي مي دانيم در آينده مؤثر واقع خواهد شد، در اين صورت نهي از منكر واجب، و با صورت احتمال تأثير فعلي، فرق نمي كند. مانند آنكه اگر با فِرَق ضالّه يا مؤسّسات فساد مبارزه كنيم و معايب و مفاسد و مقاصد سوء آنها را به گوش مردم برسانيم و اعلام خطر نماييم احتمال اينكه پس از مدتي دستگاهشان بي مشتري و بر چيده شود وجود دارد و يا اينكه اثر آنها در فساد جامعه كمتر گردد و يا حداقل از گسترش بيشتر تبليغات و فسادشان جلوگيري به ­عمل مي آيد و يا اگر كارگردانان آنها دست از خيانت برندارند در اثر نهي از منكر، تبليغات سوء آنها باعث گمراهي نخواهد شد، در اين مورد امر به معروف و نهي از منكر با احتمال تأثير آن در آينده، واجب است.

ص: 39

عَلَم مبارزه در دنياي معاصر

در دنياي معاصر هم بيشتر مللي كه توانسته اند بندهاي اسارت خويش را پاره كرده و به آزادي و استقلال برسند براي مبارزه، همين راه را انتخاب نموده اند. آنها با فداكاري، تحمل ناملايمات و دشواري ها و متاعب و تهييج احساسات، دشمنان خود را در افكار محكوم و پايه هاي تسلط و نفوذ آنان را متزلزل و به­تدريج ساقط مي سازند؛ در اين مبارزات آنان كه پرچم به دست گرفتند، پيروز شدند و خون هايشان بهاي آزادي جامعه و برافتادن نفوذ بيگانه است. اين پيكار اگرچه نتيجه اش در آينده ظاهر مي شود، موفقيت آميز و افتخار برانگيز است؛ زيرا غرض، رياست و حكومت نيست بلكه هدف، اصلاح و نجات جامعه مي باشد.

تأثير مجاهدات مردان خدا

مردان خدا نيز براي هدف هاي عالي انساني و الهي خود، گاهي چنين مبارزاتي دارند و با­اينكه مي دانند دشمنان خدا خونشان را مي ريزند و سرشان را بالاي نيزه مي كنند ولي باز هم براي نجات اسلام و توحيد، پيكار و جهاد مي نمايند تا عكس العمل قيام آنها به تدريج مردم را بيدار، و مسير تاريخ را عوض نمايد.

حسين(علیه السلام) با وضعي كه پيش آمده بود و در شرايطي كه احكام قرآن و موجوديت اسلام را شديدترين خطرات تهديد مي كرد، آينده اسلام

ص: 40

تاريك و مبهم بود، بلكه معلوم بود به زودي، خورشيد نوراني اسلام غروب، و دوران شرك و جاهليت بازگشت خواهد نمود، نمي توانست با درنظرگرفتن احتمال يا قطع به ضرر، دست روي دست بگذارد و ناظر اين مصيبت ها براي عالم اسلام باشد.

حسين(علیه السلام) خطر دين زدايي را كاملاً احساس مي كرد؛ بنابراين در همان آغاز در پاسخ مروان كه گفته بود با يزيد بيعت كن و با خاطري آسوده زندگي نما، فرمود:

«إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ وَ عَلَی الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزيدَ»؛(1)

«براي خداييم؛ بازگشتمان به سوي اوست. بايد با اسلام وداع كرد؛ زيرا امت به شباني مانند يزيد مبتلا گشته است».

يعني وقتي يزيد زمامدار مسلمين شود معلوم است كه اسلام به چه سرنوشتي گرفتار مي گردد؛ آنجا كه يزيد است اسلام نيست، و آنجا كه اسلام است يزيد نيست.

در مقابل چنين منكري، حسين(علیه السلام) بايد به پا خيزد و دفاع كند و سنگر اسلام را خالي نگذارد - هرچند خودش و عزيزانش را بكشند، و خواهران و دخترانش را اسير نمايند - زيرا حسين(علیه السلام) بقاي اسلام و

ص: 41


1- 1. ابن­اعثم کوفی، الفتوح، ج5، ص17؛ ابن­طاووس، اللهوف، ص18؛ مجلسی، بحارالانوار، ج44، ص326؛ مقرم، مقتل الحسین(علیه السلام)، ص132 - 133.

بقاي احكام اسلام را از بقاي خويش مهمتر مي دانست، پس جان خود را فداي اسلام كرد.

حسين(علیه السلام) يقين به تأثير داشت

شرط احتمال تأثير هم موجود بود، بلكه حسين(علیه السلام) يقين به تأثير داشت. او مي دانست كه نهضت و قيام، اسلام را حفظ مي كند و حركت او ضامن بقاي دين خواهد بود. مي دانست كه اگر بني­اميه او را که به عنوان نوة پيغمبر و مركز تحقق آمال معنوي و اسلامي مردم، و شريف ترين و گرامي ترين خلق و محبوب ترين افراد در قلوب جامعه است، بكشند ديگر قدرتشان درهم شكسته خواهد شد، و چنان سيل خشم و نفرت مردم به سويشان سرازير مي شود كه توان هجوم به اسلام در آنها از ميان مي رود، در اين شرايط بايد موقعيت دفاعي به خود بگيرند تا بتوانند چند صباحي پايه هاي لرزان حكومت كثيف خود را از سقوط نگاه دارند.

مي دانست كه شهادت او و اسارت اهل بيت(علیهم السلام) ماهيت بني اميّه و عداوت هاي آنها را با اسلام و شخص پيغمبر(صلی الله علیه و آله) آشكار مي سازد و عكس العمل قتل او ريشه هاي اسلام را در دل ها استوار كرده و حس تمرّد و سرپيچي از اوامر امويان را در همه ايجاد مي كند. احساسات اسلامي و شعور ديني مردم را بيدار و زنده مي سازد.

ص: 42

مي دانست كه وقتي بني اميّه او را كشتند، مردم دستگاه خلافت و حكومت را در مسير خلاف مصالح اسلام و مسلمين مي دانند و آن را نماينده افكار جامعه هاي مسلمان نمي شناسند. معلوم است حكومتي كه دشمن دين و خاندان رسالت شناخته شد، هرچند مدت كوتاهي در ظاهر بر مردم فرمانروايي كند، نخواهد توانست با سوءاستفاده از مسند رهبري اسلامي جامعه را گمراه و انديشه ها را منحرف سازد.

نتيجة قيام كربلا

فاجعه كربلا دنياي اسلام را تكان داد و مانند آن بود كه شخص پيغمبر(صلی الله علیه و آله) شهيد شده باشد. در تمام شهرها احساسات خشم آگين مردم نسبت به بني اميّه به جوش آمد و انقلاب های ضدّ اموي يكي پس از ديگري شروع شد و سرانجام حكومتي كه به اسم اسلام، از شرك و كفر ترويج مي كرد ساقط شد. خون هاي پاكي كه از اهل بيت(علیهم السلام) ريخته شد، بهاي نجات اسلام و شور و هيجان ديني مردم عليه بني اميّه بود.

امر به معروف، تكليف سيدالشهدا(علیه السلام)

اثبات شد كه امر به معروف و نهي از منكر حسين(علیه السلام) از­نظر قواعد عمومي و فقهي نيز لازم و از واجبات بوده است. حسين(علیه السلام) در راه اداي اين تكليف از جان خود و عزيزترين و لايق ترين جوانان و برادران و ياران چشم پوشيد و همه را فداي مقاصد بزرگ و عالي

ص: 43

اسلامي كرد؛ با­اينكه سيل مصائب به سوي او هجوم آورد، ثابت و پايدار ايستادگي كرد و از دين و هدف خود دفاع نمود. با­آنكه اطفالش را در شدت تشنگي مي ديد، و كودكانش را برابر چشمانش به فجيع ترين وضع كشتند، به­قدر يك سرسوزن از برنامه كار و اداي وظيفه منحرف نشد. آري! قيام حسين(علیه السلام) امر به معروف و نهي از منكر بود. مبارزه با ظلم و ستم و كفر و ارتجاع واقعي بود.

كربلا، عرصة بزرگ ترين امتحان

تاريخ امر به معروف و نهي از منكر و مبارزه با ظلم و كفر، نشان نمي دهد كه فرد ديگري جز امام حسين(علیه السلام) را با زن و فرزند و عائله، انبوهي از لشكري ستمگر، احاطه كرده باشد و خواهران و دختران خويش را در معرض اسيري مشاهده نمايد و بيش از هفتاد زخم شمشير و نيزه از دشمن خورده باشد اما در­عين­حال، عزّت و كرامت نفس خود را حفظ كرده و به دين و وظيفه خود وفادار بماند.

اين حسين(علیه السلام) بود كه در راه امر به معروف و نهي از منكر چنان قوّت قلب و شجاعتي در روز عاشورا اظهار كرد كه از عهده آن همه امتحانات بزرگ برآمد و در بين شهداي راه حق، رتبه اول را حائز شد.

اين حسين(علیه السلام) بود كه پي در پي علاوه بر آن زخم هايي كه به جسمش مي رسيد، مصائبی از داغ جوانان و شهادت برادران و برادرزادگان و

ص: 44

طفل شيرخوار كه هر­كدام شجاع ترين افراد را از پا درمي آورد و ناچار به تسليم مي سازد بر او وارد مي شد و روح پر از ايمان و دل لبريز از صبر و يقين او را متزلزل نساخت.

اين حسين(علیه السلام) بود كه در اداي وظيفه نهي از منكر، با اين­همه شدائد و سختي ها عذري نياورد و براي ترك آن بهانه جويي نكرد و مصداق اين حديث مشهور نبوي گرديد:

«سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ عَمِّي حَمْزَةُ وَرَجُلٌ قَامَ إِلَی إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَنَهَاهُ فَقَتَلَهُ»؛(1)

«سرور شهيدان، عموي من حمزه مي باشد و مردي است كه عليه پيشوايي ستمگر به جهاد برخيزد؛ او را امر به معروف و نهي از منكر نموده، در نهايت به دست آن ظالم، كشته شود».

ص: 45


1- . ابن­عساکر، تاريخ مدينة دمشق، ج35، ص416؛ قندوزی، ينابيع الموده، ج2، ص94.

آيا قيام كربلا سياسي بود؟

اشاره

3. از آنجا كه هدف از قيام امام­حسين(علیه السلام) تشكيل حكومت اسلامي و بركنار كردن يزيد بود پس قيام آن حضرت با هدفي سياسي اتفاق افتاد و اگر هدفي غير از اين را دنبال كرد پس چرا حضرت دعوت اهل كوفه را پذيرفت و به چه علت پسر عموي گرامي اش مسلم(علیه السلام) را به كوفه فرستاد؟ تمامي اين قرائن نشان دهندة غرض سياسي امام حسين(علیه السلام) مي باشد.

معناي واقعي سياست

اولاً: قيام براي تشكيل حكومت حق و عدالت اسلامي و تضمين حُسن جريان امور اجتماعي و عمومي و اجراي احكام و نظامات آسماني قرآن مجيد و اصلاحات حقيقي از شخصيتي مثل حسين(علیه السلام) عين سياست و به معنا و مفهوم صحيح و معقول و واقعي آن است. ميان اين سياست با سياستي كه از آن توطئه و نيرنگ و فتنه انگيزي و مقدّمه چيني براي مقاصد شخصي و به دست آوردن قدرت و تفوّق، قصد مي شود، هيچ رابطه اي نيست. آن سياستي كه هدف آن تشكيل

ص: 46

حكومت اسلامي است، كوشش براي حفظ حقوق و تأمين آزادي انسان ها و حكومت خدا و احكام خدا بر مردم است. اما آن سياستي كه در عرف بعضي از مردم عصر ما معمول شده به معناي طلب حكومت و تفوّق بر جامعه و استثمار ديگران مي باشد؛ پرواضح است كه چنين سياستي مذموم است.

سياست امام­علي(علیه السلام)، سياست بود و سياست معاويه هم سياست شمرده مي شد. هر دو جنگ مي كردند، و هر دو قشون و سپاه داشتند اما اين كجا و آن كجا؟ امام­علي(علیه السلام) جنگ مي كرد:

لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللهِ هِيَ الْعُلْيَا؛(1)

تا اينكه كلمه خدا برتري يابد.

جنگ مي كرد تا احكام خدا بر همه حاكم گردد و مساوات و عدالت اسلامي برقرار شود. اما معاويه جنگ مي كرد تا زمامدار و برگردن مردم سوار شود و بر مال و جان و ناموس جامعه مطابق ميل و هوسش حكمراني نمايد. البته اگر غرض از سياست، روش معاويه و عمروعاص باشد، مذموم و نزديك­شدن به آن نزديك­شدن به آتش است، و اگر غرض از سياست، روش پيغمبر اكرم(صلی الله علیه و آله) و امام­علي(علیه السلام) باشد از عالي ترين صفات كمال بشري است.

ص: 47


1- . اشاره به آیه 40 سوره توبه: )وَ كَلِمَةُ اللّٰهِ هِي الْعُلْيا(.

رابطه سياست و ديانت

همكاري عموم، نظارت قاطبه مردم، اجراي عدالت، برقراري نظم صحيح، تشكيل اجتماع هرچه بهتر و مترقّي تر، و برپايي حكومت اصلح و مسئوليت مشترك، جزو برنامه هاي عالي اسلام است. هرگز اين سياست از ديانت و روحانيت جدا نيست، و اين سخن كه بر زبان افرادي بي­اطلاع از حقايق اسلام افتاده كه: «روحانيت از سياست جداست»، سخن بيگانگان و دشمنان اسلام است كه مي خواهند اسلام را تجزيه كرده و آن را در دايره عبادات و اخلاق، محبوس سازند و مانع اتحاد مسلمين و تجديد عظمت آنها و اجراي نظامات اسلام شوند و قوانين فاسد بيگانگان و روش كفار را در بين مسلمانان رايج سازند.

اگر شخص مسلمان چنين عقيده اي داشته باشد - يعني اسلام را فقط يك سلسله برنامه هاي روحي و معنوي بداند و برنامه هاي ديگر اسلام را در كشورداري، عمران و حقوق، انتظامات و آئين داوري و ... انكار كند - طبق موازين و شرايطي كه در فقه مقرر شده محكوم به كفر و خروج از اسلام خواهد بود.

اين عقيده كه اسلام، شامل تمام مسائل زندگي اجتماعي و فردي مسلمانان است و اسلام براي همه، دين و عقيده، وطن، حكومت، قانون، روحانيت، سياست، صلح و جنگ و همه چيز است و از هيچ يك

ص: 48

از شئون و مسائل حيات بشر جدا نيست، عقيده اي است كه بايد كاملاً به مسلمان ها تفهيم شود و حقايق و معاني بلند آن تشريح گردد.

هر مسلمان (به­خصوص افراد مؤثر در جامعه) بايد در سكوت و كناره گيري از مسائل اجتماعي و در نطق و دخالت و قيام خود، به پيشرفت اسلام و اجراي احكام و ترقّي و عظمت مسلمانان توجه نمايند.

بنابراين، شكي نيست كه اصلاحات و مدافعه از اوضاعي كه در آن عصر، اسلام را تهديد مي كرد، با تشكيل حكومت اسلامي و گرفتن مسند خلافت از عنصر ضدّ اسلام و ناپاكي مثل يزيد تأمين مي شد و اگر حسين(علیه السلام) كه هم امام منصوص و هم از­هر­جهت شايستگي و صلاحيتش مورد­اتفاق مسلمانان بود، زمامدار مي شد آن مفاسد، مرتفع و اسلام در مسير واقعي خود به جلو مي رفت.

پس قيام حسين(علیه السلام) براي بركناركردن يزيد و تشكيل حكومت اسلامي شرعي و واجب بود، و اين مقصد، قيام را از حقيقت و خلوص و حفظ دين و خير و اصلاح خارج نمي ساخت و به طلب سلطنت و اغراض سياسي آلوده نمي كرد.

اصل تأسيس حكومت اسلامي در صورت همكاري مردم ارزش آن را داشت كه حسين(علیه السلام) براي آن قيام نمايد، بلكه در صورت همكاري و پايداري و استقامت مردم شايد بهترين و نزديك ترين راه به هدف

ص: 49

حسين(علیه السلام) بود، ولي چون آن حضرت علاوه ­بر علم امامت، از اوضاع اجتماعي و اخلاقي مردم و شدت سوءنيّت و ظلم بني اميّه، شهادت خود را پيش بيني مي كرد، تصميم گرفت با صداي مظلوميت و عكس العمل تحمل آن مصائب جانكاه، مسلمانان را بيدار و اسلام را نجات دهد.

نگراني مردم

ثانياً: قبول دعوت مردم كوفه و اعزام مسلم(علیه السلام) با اين هدف انجام شد كه پس از مرگ معاويه و ولايتعهدي يزيد كه به فسق و فجور و انحراف از تعاليم اسلام معروف و مشهور بود، مسلمانانِ بيدار و متوجه، در سرگرداني و تحيّر عجيبي افتاده و سنگيني حكومت تحميلي يزيد آنها را ناراحت كرده بود. عالم اسلام از­نظر عموم (جز جيره خواران و دست نشاندگان بني اميّه) بدون خليفه و زمامدار شرعي بود! زيرا بنا بر مذهب شيعه، حسين(علیه السلام) امام و خليفه منصوص و تعيين شده از جانب پيغمبر(صلی الله علیه و آله) بود، و بنا بر نظر ديگران هم زمامداري يزيد مطابق اصول شرعي انجام نپذيرفته بود؛ چون هم انتخابش ازطرف معاويه بر اساس رعايت مصلحت مسلمين انجام نگرفت، و هم اهل حل و عقد و بزرگاني كه رأيشان ميزان رأي عموم بود، از بيعت با او خودداري كردند. كساني هم كه به او رأي داده بودند يا از

ص: 50

بيم شمشير ابن­زيادها و مسرف بن عقبه ها، يا به طمع جوايز و گرفتن پول و درجه و مقام بود. معاويه، مروان و ديگران را با پول و رشوه و وعدة حكومت ساكت كرد. وي براي مروان، ماهي­ هزار دينار و براي افراد ديگر، صد دينار اضافه حقوق قرار داد.(1)

به طوركلي، جز كساني كه تحت­تأثير تهديد يا تطميع و حفظ منافع بودند، نوع مردم از حكومت يزيد نگران، و بيعت با او را شرعي و سبب وجوب اطاعت و حرمت خروج بر او نمي دانستند.

نگاه جامعه به سيد الشهدا(علیه السلام)

باشخصيت ترين كسي كه نامش بر زبان ها بود و مسلمانان به او ارادت داشتند و او را براي خلافت و رهبري شايسته تر از هركس مي شناختند، حسين(علیه السلام) بود. و نگاه مردم براي اصلاح و تأسيس حكومت اسلامي به او بود (چشم ها از او برداشته نمي شد) و او كه صاحب حق و در نظر همه سزاوارترين افراد بود، اگر از گرفتن حق خويش خودداري مي كرد و به وضعي كه پيش آمده رضايت مي داد، دست ديگران هم بسته مي شد، و همه آن را در رضايت به حكومت يزيد عذر و حجت قرار مي دادند. پس آنچه در مرحله اوّل بر حسين(علیه السلام) لازم بود، اين بود كه از بيعت با يزيد امتناع نمايد و دست مسلمان ها را براي اقدام و تجديد

ص: 51


1- . ابن­قتيبه دينوری، الامامة و السياسه، ج1، ص197- 199؛ عقاد، ابوالشهداء، ص203.

حكومت اسلامي و همكاري باز گذارد و آنها را با بيعت و تسليم خود در برابر عمل انجام شده قرار ندهد و حجت را بر آنها تمام سازد و در مرحله بعد هم بايد براي اتمام­حجت، دعوت آنها را براي تأسيس حكومت اسلامي به رهبري خودش بپذيرد.

با اين اوضاع وقتي نامه ها و فرستاده هاي مردم عراق و رؤساي قبائل مبني بر دعوت آن حضرت بر قبول زمامداري و خلافت و اظهار انقياد، اطاعت، فداكاري و دلسوزي براي وضع ناهنجار مسلمين، به آن حضرت رسيد، به ظاهر حجت را بر امام(علیه السلام) تمام كردند. پس آن حضرت در آن موقعيت حساس، پيشنهاد آنها را پذيرفت و پسرعمّ عزيز و ارجمند خويش را به كوفه فرستاد.

معلوم است كه سيد الشهدا(علیه السلام) با آن همه اصرار و اظهار حضور مردم عراق در چنان فرصت تاريخي، ناگزير بود دعوت آنها را بپذيرد. اگر او به داد مردم نرسد و صداي استغاثة آنها را جواب ندهد پس مردم چه كنند؟ و جامعه مسلماني كه خود را تشنة اصلاحات مي داند، چه راهي پيش گيرد؟ سزاوار نبود حسين(علیه السلام) دعوت آنها را كه مدّعي همه گونه اظهار اخلاص و فداكاري بودند رد كند و به سوء ­­نيّت و پيمان شكني متهم سازد و آنان را به جرم رفتار و كردارشان با پدر و برادرش مؤاخذه نمايد.

يا چنانچه بعضي مي گفتند، به آنها بگويد: «شما اول، شهر را تصرّف كنيد و عامل يزيد را بيرون نماييد، وقتي بدون منازع شد مرا

ص: 52

بخوانيد تا بيايم». حسين(علیه السلام) اين پيشنهاد را نداد؛ زيرا به او گفتند: بدون رهبر، انقلاب عليه حكومت اموي نتيجه بخش نيست و به علاوه معناي آن اين است كه شما خود برويد و جنگ كنيد و كشته بدهيد، اگر ميدان را صاف و بي مانع كرديد مرا بخوانيد تا زمامدار شوم؛ اين پيشنهادها در افكار مردم بهانه جويي و شانه خالي كردن از زير بار تكليف شمرده مي شد.

آنها زبان حال و مقالشان اين بود: ما امام نداريم، پيشوا نداريم، جامعه اسلام بدون رهبر و امامي كه قائم به امور باشد مخصوصاً با روي كار آمدن جنايت­كاري مثل يزيد، متلاشي مي شود؛ بايد فكري كرد و چاره اي انديشيد، ما هرچه فكر كرده ايم و مشورت نموده ايم، چاره اي نيست جز آنكه تو كه پسر پيغمبري، به داد اسلام برسي و حكومت اسلام را از دست اين ناكسان خلاص سازي و به­سوي ما بيايي. اين پيشنهاد را در آن عصر و در آن شرايط، حسين(علیه السلام) بايد بپذيرد و اگر خدعه و نيرنگ هم بود، تكليف او پذيرفتن بود، چنانچه در بعضي از كتب مقتل است كه فرمود:

«مَنْ خَادَعَنَا فِي اللهِ إِنْخَدَعْنَا لَهُ»؛(1)

«هركس در كار خدا با ما خدعه و نيرنگ كند، خدا هم از جانب ما خدعه اش را به او باز مي گرداند».

ص: 53


1- . سبط ابن­جوزی، تذکرةالخواص، ص223.

قبول اين پيشنهاد و اعزام مسلم بن عقيل و دست به كارشدن براي تأسيس حكومت اسلامي با سياست به معناي طلب ملك و رياست سازگاري نداشت. اين سياست، سياست اسلامي، و وظيفة ديني و وجداني و قيام براي خدا بود. بنابراين با­اينكه مي دانست جريان به كجا منتهي مي شود، دعوت اهل كوفه را پذيرفت و مسلم را به آنجا فرستاد.

پاسخ به التجاء مردم

مسلم به كوفه آمد و بدون آنكه مالي و رشوه اي براي سران قبائل بياورد(1) يا وعدة مقام و منصب به كسي بدهد يا كسي را تهديد نمايد، در محيطي آزاد شروع به كار كرد و چنانچه مي دانيم با حُسن استقبال مردم كه كاشف از همان خواسته هاي واقعي و كمال خوش بيني آنها به حسين(علیه السلام) و تنفر شديدشان از بني اميّه بود روبه رو شد. هجده هزار نفر يا شصت هزار نفر با او با رغبت و شوق، بيعت كردند و تشكيل خلافت اسلامي پي ريزي گرديد، زمامداري حسين(علیه السلام) رسميت يافت. چون اهل حل و عقد و مسلمانان آزادانه با احدي جز آن حضرت بيعت نكرده بودند، آن حضرت در عرفِ كساني هم كه خلافت را با اجماع مي دانند، خليفة شرعي گرديد. پس اين بيعت، يك بيعت واقعي بود، زيرا نه پول در كار بود و نه زور، ولي متأسفانه

ص: 54


1- . حضرت مسلم براي مخارج خود هفتصد درهم در كوفه قرض كرد كه در هنگام شهادت وصيت به پرداخت كرد. عقاد، ابوالشهداء، ص215 و سایر كتب مقتل.

حوادثي كه پيش آمد و محبت مال و زروزيور دنيا و بيم از مرگ و ضعف ايمان و فقدان شجاعت اخلاقي، آنها را از استقامت و فداكاري در راه مقصد و عقيده بازداشت تا با آن وضع اسف انگيز و جنايت بار، عهدشكني و بي وفايي كرده و ذليل و مغلوب مطامع پست مادّي شدند.

بديهي است آنچه از حسين(علیه السلام) صادر شد از جواب نامه ها و اعزام مسلم و عزيمت خود آن حضرت به سوي عراق، همه به ظاهر پاسخ مثبت به نداي التجا و استغاثه مردم كوفه و كوشش براي تشكيل حكومت اسلامي بود.

اما چون باطن كار بر آن حضرت معلوم بود و چون او برنامه اي را كه انبيا و اوليا اجرا كردند اجرا مي نمود، دعوت مردم كوفه را قبول و حجت را بر آنها تمام كرد و مفاد آية كريمة) لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَيَحْيَى مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ((1) را به كار بست.

ثمرات پذيرش دعوت كوفيان

همان طور كه يكي از فوايد دعوت پيغمبران، قطع عذر )وَ لِئَلَّايَكُونَ

لِلنَّاسِ عَلَى الله حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ((2) است، حسين(علیه السلام) كه خليفه و جانشين پيغمبر(صلی الله علیه و آله) بود هم با مردم اتمام حجت و قطع عذر نمود.

ص: 55


1- . انفال، 42. «تا آنها که هلاک (و گمراه) می شوند، از روی اتمام حجّت باشد و آنها که زنده می شوند (و هدایت می یابند)، از روی دلیل روشن باشد».
2- . نساء، 165. «تا بعد از این پیامبران، حجّتی برای مردم بر خدا باقی نماند».

حوادث كوفه و بي وفايي مردم نشان داد كه تشكيل حكومت اسلامي در آن شرايط ميسر نيست و راه دفع خطرات از اسلام، خودداري از بيعت و تسليم، استقامت، تدارك انقلاب فكري، تهييج احساسات، فداكاري و بي­اثركردن برنامه هاي تخريبي بني اميّه است.

خلاصه جواب اين است كه با حساب دقيق، نجات اسلام با يكي از اين دو راه ممكن بود:

نخست: تشكيل حكومت اسلامي و بركنار­كردن يزيد.

دوم: فداكاري در راه امتناع از بيعت و تسليم و استقبال از شهادت و مظلوميت فوق العاده؛ از آنجا كه راه اول به علّت ناپايداري مردم به نتيجه نمي رسيد، امام(علیه السلام) از آغاز كار، راه دوم را انتخاب كرد، و براي اتمام­حجت تا وقتي پيمان شكني مردم كوفه، علني و آشكار نشده بود از راه مشترك به­طرف مقصد دوم مي رفت.

پس تشكيل حكومت اسلامي اگر چه هدف عالي و مقصد مقدسي بود كه طلب آن، از مقام امامت و عصمت حسين(علیه السلام) چيزي كم نمي كرد، بلكه قيام براي آن نيز از جانب آن حضرت بجا و سزاوار بود؛ اما چون شرايط آن موجود نبود، با علم امام به واقع و پيش بيني آينده، نمي توان آن را از علل و اسباب قيام شمرد.

ص: 56

آيا قيام كربلا ساده انگارانه بود؟

اشاره

4. آيا نهضت حسيني يك تندروي سياسي و به دور ­از دورانديشي و يك نوع خوش گماني ساده انگارانه به مردم عراق نبود؟ آيا قيام عاشورا نتيجه عدم شناخت جامعه سياسي آن زمان توسط اصحاب كربلا نيست؟

منشأ سؤال

برخي از قلم به دستان ناصبي طرف دار بني اميّه، مخصوصاً معاويه و يزيد، قيام حسين(علیه السلام) را يك تندروي و انتحار سياسي و ترك حزم و دورانديشي و خوش گماني به مردم عراق شمرده و با الفاظي اعتراض آميز از نهضت حسين(علیه السلام) انتقاد و به جاي اينكه بني اميّه و مخصوصاً معاويه را كه موجب تفرقه و اختلاف مسلمين شد و بر خليفه بحقّ خروج كرد و پسرش يزيد را كه شايستگي نداشت، به رسم اكاسره و قياصره، وليعهد ساخت، نكوهش و توبيخ كنند به روش پاك و مقدس حسين(علیه السلام) و قيام او بر ضد يزيد، حمله كرده و در پايان مقال مي گويند: حسين(علیه السلام) در موقعي با يزيد مخالفت كرد كه هنوز از او جور و ستمي ظاهر نشده بود.(1)

ص: 57


1- . خضری بک، محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه، ج2، ص129 – 130.

در پاسخ بايد گفت: در محيط مسلمين و جهان اسلام خصوصاً با توجه به سوابق روشن سيد الشهدا(علیه السلام) و فضايل و مناقب او و اخبار و احاديث متواتره اي كه در شأن و بلندي مقامش از پيغمبر اعظم(صلی الله علیه و آله) روايت شده، احتمال آنكه حسين(علیه السلام) در اين قيام؛ قدمي به اشتباه برداشته باشد مردود و منتفي است و مصاب­بودن آن حضرت، يك فكر عمومي و نظر و رأي همگاني است.

پيشواي فداكاري

در عصر ما عموم عقلا و طبقات فاضل دنيا، بر اين عقيده هستند كه بايد تا سرحدّ امكان با ظلم و ستم و استثمار ضعيفان مبارزه كرد. انديشمندان عالم، حيات و بقاي ملل را وابسته به مقاومت آنها در برابر ظلم و ستم مي دانند و روش حسين(علیه السلام) را مي ستايند؛ او را پيشواي فداكاران راه نجات بشر و آزادي ملّت ها و اصلاحات دانسته و به ياوه­سرايي هاي مُشتي ناصبي اعتنا نمي كنند. كساني كه اين ياوه ها بر قلم و زبانشان جاري شود مورد طعن و ردّ مسلمين واقع مي گردند.

اول: نويسنده ناصبي گمان كرده قيام حسين(علیه السلام) به­منظور طلب سلطنت بوده و حاصل­نشدن آن به­علت ترك حزم و احتياط و آماده نساختن وسايل و اسباب مي باشد؛ از­اين­جهت، حركت امام(علیه السلام) را بدون مطالعة عاقبت كار و دور انديشي شمرده و مورد انتقاد قرار داده است.

ص: 58

انگيزة قيام كربلا

قيام امام(علیه السلام) براي طلب حكومت نبود. آن حضرت از عواقب امر، مطلع بود و ديگران هم از مآل و پايان اين حركت، آگاه بودند. امام(علیه السلام) خود را مكلّف مي دانست كه در برابر وضعي كه پيش آمده عكس العمل نشان دهد.

او بيعت با يزيد را جايز نمي دانست و امتناع از آن را هرچند به قيمت خون پاكش تمام شود واجب مي شمرد.

حسين(علیه السلام) شخصيت اول در بين امت بوده و تمام شرايط زمامداري اسلامي در او جمع بود؛ ريشه در خاندان رسالت داشت و به اصلاح امت اهميت مي داد. اين شخصيت مصلح و هدايتگر چگونه راضي شود خلافت، بازيچه جواني فاسق، فاجر و متجاهر به گناه گردد؟

اگر امر به معروف و نهي از منكر واجب باشد، حسين(علیه السلام) اول­كسي بود كه بايد به آن عمل كند، و اول­كسي است كه بايد براي پاك­كردن محيط از منكرات و كفر و ظلم اگرچه به بذل جان باشد، اقدام نمايد. اگر حسين(علیه السلام) در راه بقاي دين و دفاع از شرع، مجاهده و فداكاري نكند؛ پس چه كسي جهاد نمايد؟

حسين(علیه السلام) فداكاري و جان نثاري در راه اقامه حق و اِماته باطل و نجات اسلام را واجب مي دانست كه فرمود:

ص: 59

«لَا أَرَی الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً، وَلَا الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمينَ إِلَّا بَرَماً»؛(1)

«مرگ را جز سعادت نمي بينم و زندگي با ستمگران را جز ذلّت نمي انگارم».

و هم او بود كه فرمود:

«لَا اُجِيبُ ابْنَ زِيَادٍ إِلَی ذَلِكَ أَبَداً فَهَلْ هُوَ إِلَّا الْمَوْتُ فَمَرْحَباً بِهِ»؛(2)

«خواستة ابن­زياد را اجابت نمي كنم؛ مگر نتيجة آن جز مرگ نيست، پس به مرگ خوشامد مي گويم».

اشتباه در نگاه

اشتباه يا اشتباه كاري در اينجاست كه، قيام امام(علیه السلام) را با قيام سياستمداران و رياست طلبان تاريخ مقايسه كرده و آن را انتحار سياسي و ترك حزم مي شمارند باآنكه اين قيام از هرگونه شائبه اغراض دنيايي و شخصي منزه و مبرّاست. در بخش اول همين فصل روشن ساختيم كه قيام امام(علیه السلام) يك قيام الهي و اداي تكليف ديني و مأموريت خدايي بود و بايد آن را با قيام هاي مشابه آن (نهضت هاي انبيا و اوليا) مقايسه كرد كه به اتكاي نيروي مادّي و ظاهري نبود.

ص: 60


1- . طبری، تاريخ، ج4، ص305؛ طبرانی، المعجم الکبير، ج3، ص115؛ ابن­شعبه حرانی، تحف العقول، ص245؛ ر.ک: ابن­شهر­آشوب، مناقب آل ابی­طالب، ج3، ص224.
2- . ابن­داوود دينوری، الاخبارالطوال، ص254.

ابراهيم خليل(علیه السلام) در حالي كه نه قشوني داشت و نه شمشير و اسلحه و نه همكار و همفكري، در برابر پادشاه جباري مانند نمرود قيام كرد و خدايان و مقدسات او و ملّتش را خوار شمرد، بت هايشان را شكست و پايمال نمود. موساي كليم(علیه السلام) چوپان پشمينه پوش فقير، از فرعون مصر خواستار شد كه دست از دعواي خود بردارد و استعباد بندگان خدا را ترك كند و بني اسرائیل را آزاد سازد؛ فرعون را گمراه شمرد و از او و قشون و سپاهش بيم نكرد.

محمّد(صلی الله علیه و آله) بي معين و يار و ياور و تنها و بي جمعيت و لشكر، پرچم دعوت گردنكشان متكبر عرب و عجم را به دوش گرفت، و قبايل مشرك و وحشي را كه سيصدوشصت بت داشتند، به توحيد و پرستش خداي يگانه خواند و به پادشاه ايران و قيصر روم نامه نوشت و همه را به پذيرش دين خدا دعوت كرد.

يحياي پيغمبر(صلی الله علیه و آله) ، مردم را به سوي خدا خواند، اما توسط پادشاه ستمكار كشته شد و سرش را براي فاحشه اي به هديه بردند.

حسين(علیه السلام) مردم را به حق و عدالت و دين جدش دعوت كرد، او را كشتند و سرش را براي يزيد هديه بردند.

زكريا(علیه السلام) و ساير پيغمبراني كه كشته شدند يا مردم دعوتشان را پذيرفتند، با اتكا به كدام اسباب ظاهري و وسايل مادّي قيام كردند؟

ص: 61

قيام اين طبقه جز مأموريت ديني، باعثي نداشت و غلبه و شكست ظاهري براي آنها يكسان بود.

در عصر انبيا نيز كساني بودند كه دعوت ايشان را تندروي و بي احتياطي و استقبال از مرگ و هرگونه خطر مي شمردند و حتي آنها را به باد استهزا و تمسخر مي گرفتند؛ چون هدف انبيا را از هدف مردمان دنيا طلب و جاه دوست تميز نمي دادند و نهضت هاي روحاني و معنوي و آسماني را كه براساس اطاعت امر خدا و فضيلت و بشر دوستي و حقيقت و عدالت و اتمام حجت است، مانند نهضت هاي دنيايي كه بر اساس حبّ به دنيا و جاه و رياست و منفعت شخصي است مي شمردند.

قيام به موقع

دوم: به نظر نويسنده ناصبي، حسين(علیه السلام) زماني قيام كرد كه هنوز از يزيد، ستمي ظاهر نشده بود و بهتر اين بود كه صبر كند و حرفي نزند و حكومت او را امضا نمايد تا يزيد بر مَركب مرادش سوار شود و ظلم و ستمش عالم را بگيرد، آن­وقت قيام كند!

وي گمان مي كند حسين(علیه السلام) يزيد را نمي شناسد، يا مسلمان ها او را نمي شناختند.

يزيد مشهور به فساد اخلاق و اعمال زشت بود. ميگساري، سگ بازي و تجاهر او به معاصي، معروف بود. كساني كه در زمان

ص: 62

معاويه با ولايتعهدي او مخالفت كردند همه، فساد اخلاق و سوء رفتار يزيد را مانع زمامداري او مي دانستند.

يزيد در زمان پدرش حتي وقتي به مدينه مي آمد، با­آنكه مي دانست كردار و رفتارش به گوش بزرگان اسلام و صحابه مي رسد، دست از ميگساري بر نمي داشت.(1)

امام(علیه السلام) در همان عهد معاويه، او را مي شناخت؛ پس به معاويه فرمود: «تو مي خواهي مردم را به اشتباه بيندازي، مثل آنكه غائبي را وصف كني يا كسي را كه در پشت پرده است بشناساني؛ يزيد خود را با سگ ها و كبوترهايش و كنيزان خواننده و نوازنده اش و با انواع كارهاي لهو به ديگران شناسانده است. رها كن آنچه را اراده كرده اي! سود نمي دهد تو را اينكه بر خدا وارد شوي در حالي كه بار گناهي كه از ستم به اين خلق داري بيشتر از اين باشد».(2)

سوم: اگر يزيد بعد از شهادت امام(علیه السلام) عدل و داد پيشه كرده و به كتاب و سنّت عمل نموده بود و آن كردار زشت و رفتار نكوهيده را ترك كرده بود، جا داشت كسي بگويد حسين(علیه السلام) او را چنان كه بايد نشناخت و در نهضت، شتاب فرمود.

ولي بعد از آنكه حادثه كربلا و اسارت خاندان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) و واقعه

ص: 63


1- . ابن­اثير جزری، الکامل فی التاريخ، ج3، ص317.
2- . ابن­قتيبه دينوری، الامامة و السياسه، ج1، ص208 - 209 .

حَرّه و تخريب مكه معظّمه و مداومت يزيد بر معاصي و تجاهر به فسق و فجور و گناهان كبيره، او را بيش از پيش به مردم معرفي كرد، اين گونه سخنان از خضري بک، جز آنكه حكايت از عداوت با اهل بيت(علیهم السلام) مي كند، معنايي ندارد.

نگاه تعصّب آميز

چهارم: چنين اشكالاتي يا از روي تعصّب و يا از جهت عدم درك هدف اسلام است. اينان گمان می­كنند هركس عليه هر حكومتي در هر شرايطي قيام كند، عامل تفرقه و اختلاف مي باشد و بايد از هر ظالم و ستمگر و هر حكومتي، تمكين و اطاعت كرد و با او همكاري و سازش نمود تا تفرقه و اختلاف پيش نيايد؛ اتحاد و همكاري، پسنديده است؛ اگر چه با ستمكاران و براي ظلم و ستم باشد و همه بايد با حكومت يزيد، وليد، حجاج، معاويه و بيداد گران تاريخ از در سازش در آيند و آنها را به رسميت بشناسند تا تفرقه ايجاد نشود!

نه، خضري بک! سخت گمراه شده اي، اختلاف و تفرقه بين اهل حق و باطل هميشه بوده و هيچ شريعتي اجازه نمي دهد كه اهل حق به بهانة دوري از اختلاف و تفرقه، تسليم اهل باطل شوند، بر اساس اين مبنا ابراهيم خليل(علیه السلام) و پيامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) كه در مقابل نمرود، و عليه بت پرستي قيام كردند - العياذ بالله - عامل تفرقه و اختلاف شدند.

ص: 64

ريشه اختلافات مسلمين، حكومت امثال معاويه مفرّق الجماعات و يزيدها و مخالفت آنان با تعاليم دين و دستورات اسلام و جاه پرستي و دنيا طلبي بود.

قيام هدفمند

پنجم: در نزد امام(علیه السلام) حساب كار، روشن بود و با كمال بيداري و هشياري به سوي مقصد و هدفي كه داشت مي رفت و از ماوراي پرده هاي زمان، اوضاع بعد را پيش بيني مي كرد. امام(علیه السلام) تدارك كار را چنان ديد كه حكومت بني اميّه در خشم و نفرت عمومي محو و از شمار حكومت هاي اسلامي خارج و به لعن ابد گرفتار گردند. حسين(علیه السلام) در اين جهت كه بني اميّه و مخصوصاً يزيد و معاويه را از پا در آورد و پرده از باطن كار آنها بردارد و مسلمانان را با خودش در باطل بودن آنها هم صدا كند و اسلام را از شرّ آنها نجات دهد تمام قوايي را كه براي اين كار لازم بود، بسيج نمود و دقيقه اي از دقايق، حزم و احتياط را ترك نكرد و در راه تأمين مقصد و هدف خويش تمام اطراف و جوانب كار را ملاحظه فرمود. او مقدمات را چنان فراهم كرد كه مقصدش تأمين گشت و صداي مظلوميتش عالم گير شد و درنتيجه، بني اميّه منفور و مخذول شدند و نقشه هايي كه داشتند بي اثر ماند، و پسر يزيد (معاويه دوم) رسماً بر منبر دمشق به مظالم و جرائم پدر و جدش، و فضايل علي(علیه السلام) و صلاحيت اهل بيت(علیهم السلام) شهادت داد.

ص: 65

آيا قيام كربلا انتحار بود؟

اشاره

5. اگر هدف آدمي در جريانات زندگي كشته­شدن، مظلوميت و اسارت اهل و عيال باشد، القاي نفس در تهلكه است كه عقلاً و شرعاً بر حسب آيه كريمه )وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ((1) جايز نمي باشد. پس چگونه امام(علیه السلام) براي شهادت و كشته­شدن بيرون شد و مقدمات آن را با اختيار خود فراهم ساخت؟

اولاً: القاي نفس در تهلكه(2) يكي از موضوعاتي است كه به حسب اختلاف موقعيت ها، گاه حرام و گاه واجب مي شود. پس اين گونه نيست كه مطلقاً القاي نفس در تهلكه حرام باشد؛ بر اين اساس، آية فوق به وسيلة آيات و روايات ديگر تخصيص مي خورد.

اگر اسلام در تهلكه بيفتد، و نجات آن متوقف بر القاي نفس در تهلكه باشد آيا باز هم القاي نفس در تهلكه جايز نيست؟

و آيا عقلاً و شرعاً كسي كه براي حفظ جان خود اسلام را در تهلكه بگذارد مسئول نيست؟ آيا اين مورد از مصاديق جهاد و مبارزه نمي باشد؟

ص: 66


1- . بقره، 195؛ «خود را به دست خود به هلاكت نیفکنید».
2- . القاي نفس در تهلكه يعني خود را در كاري انداختن كه آن كار، موجب هلاكت مي گردد.

فلسفه جهاد و دفاع، دعوت به توحيد و آزاد­كردن بشر از پرستش غير خدا و حفظ اسلام و نجات دين از تهلكه و يا حفظ كشور اسلام از تسلط اجانب است كه بر مردم طبق احكام جهاد و دفاع - با يقين به كشته­شدن و افتادن نفوس بسيار در تهلكه - واجب مي گردد.

اگر دفاع از سنگر و مرز، توقف بر كشته­شدن جمعي از لشكر پيدا كرد و براي حفظ مملكت اسلام، دفاع از آن ضرورت داشت، بايد با تحمل تلفات سنگين به دفاع پرداخت و اين القاي در تهلكه، جايز بلكه واجب است.

ثانياً: حكمِ حرمت القاي نفس در تهلكه حكمي ارشادي و تأييد حكم عقل به قبح «القاي در تهلكه» است. بديهي است كه استنكار عقل در موردي مي باشد كه مصلحت مهمتر در بين نباشد ولي اگر حفظ مصلحت بزرگ­تري توقف بر آن يافت، عقل به جواز و گاه به لزوم و حسن القا، حكم مي نمايد.

ثالثاً: هلاك و تهلكه به چند گونه تصور مي شود كه به دو مورد آن اشاره مي شود:

الف: موردي كه براي القاي در تهلكه مقصد صحيح شرعي و عقلي تصور نشود. كه در اين صورت نتيجه چنين القايي فنا و ضايع و بيهوده شدن است. ممكن است مراد از تهلكه در آيه شريفه اين قِسم هلاكت باشد.

ص: 67

ب: موردي كه برای القاي در تهلكه مقصد صحيح عقلي و شرعي مثل حفظ دين و اداي تكليف و دفاع از احكام در نظر باشد، در­ اين صورت فداكاري و جانبازي، القاي در تهلكه و فنا نيست.

بذل جان، هلاكت نيست

كسي كه در راه خدا و براي حفظ دين و مصالح عموم كشته شود ضايع و باطل نشده، بلكه باقي و ثابت گرديده و خود را به گران ترين قيمت ها فروخته است؛ پس در زمينه تحصيل مصلحت يا دفع مفسده اي كه شرعاً مهمتر از حفظ جان باشد، بذل جان و تن­دادن به مرگ و شهادت، القاي در تهلكه نيست، نظير صرف مال كه اگر انسان آن را دور بريزد تبذير است ولي اگر براي حفظ آبرو و شرافت يا استفادة بيشتر صرف نمايد، بجا و مشروع مي باشد.

رابعاً: صبر و استقامت در ميدان جهاد و دفاع از دين، خصوصاً در مواردي كه پشت­كردن به جنگ، سبب تزلزل و شكست سپاه اسلام و غلبه كفار شود و فداكاري موجب تشويق مجاهدين گردد، با علم به شهادت، ممدوح بلكه واجب است. هيچ­كس اين گونه مردانگي و ثبات قدم و استقامت را، القاي نفس در تهلكه ندانسته و آن را حرام و ممنوع نشمرده است بلكه هميشه به­خصوص در صدر اسلام يكي از افتخارات بزرگ و سربلندي هاي سربازان به­خصوص پرچم داران سپاه و

ص: 68

فرماندهان، با چنين روشي صورت مي پذيرفته است؛ مانند استقامت تاريخي و جانبازي و فداكاري جناب جعفر طيار(علیه السلام) در جنگ موته؛ اين جانبازي و مجاهدت و اقدام به شهادت، درك سعادت و رستگاري و تقرّب به خداوند متعال است، نه خودكشي و القاي نفس در هلاكت.

معناي تهلكه چيست؟

خامساً: اوامر و نواهي پروردگار داراي تعليق هستند. به طور مثال وقتي خداوند مي فرمايد: شراب حرام است، حرمت در اين فرمان به شراب تعلق دارد. متعلّق اوامر و نواهي خداوندي را مي توان به دو گونه تصور كرد. گاه متعلّق، يك موضوع و يك مصداق مشخص خارجي است مانند مثال فوق كه متعلّق نهي يك مايع شراب است و گاه متعلّق عنواني كلّي است كه شامل مصاديق و موضوعات مختلف مي شود به طور مثال در آيه )وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ((1) نهي خداوند، متعلّق به مفهوم كلّي تهلكه مي باشد و اين مفهوم كلّي داراي مصاديق مختلفي است. از­طرفي تحقق مصداق و افراد تهلكه دائر مدار تحقق عنوان تهلكه است. بر اين اساس، ممكن است يك اقدام و عمل نسبت به يك شخص و يا در يك حالت خاص، القای در تهلكه باشد و نسبت به شخص ديگر و يا در حالت ديگر القای در تهلكه نباشد.

ص: 69


1- . بقره، 195. «خود را به دست خود به هلاكت نیفکنید».

همچنان كه يكي از علماي تفسير ذكر كرده اند و همچنان كه از روايات استفاده مي شود تهلكه مصاديق مختلفي دارد.

گاهي القاي در تهلكه، ترك انفاق مال، و گاهي انفاق مال و گاهي ترك دفاع و جهاد و گاهي دفاع است. چنانچه گاهي القاي در تهلكه، فردي و گاهي عمومي و همگاني است؛ بايد موارد و مناسبات و مصالح و مفاسد را در نظر گرفت: در بعضي موارد القاي در تهلكه صادق و در بعضي موارد، صادق نيست، در پاره اي از موارد اگر هم صادق باشد ترك آن سبب سقوط در تهلكه دنيوي يا اخروي بزرگ­تر و غير­قابل جبران مي شود.

با توجه به پاسخ هاي فوق در قيام امام(علیه السلام) تهلكه تصوير نمي شود؛ زيرا:

اولاً، امام كه صاحب مقام امامت و عصمت است، از تمام امّت اعلم به احكام و معصوم از خطا و اشتباه است و آنچه از او صادر شود طبق فرمان الهي و تكليف شرعي مي باشد.

ثانياً، بني اميّه او را مي كشتند، خواه به سوي عراق مي رفت يا در مكه مي ماند. امام(علیه السلام) در اين مورد ملاحظه تمام مصالح را نمود، از مكه بيرون آمد براي اينكه در مكه او را نكشند و حرمت حرم، هتك نشود و هركس با دقت برنامه قيام آن حضرت را ملاحظه كند مي فهمد كه امام(علیه السلام) براي آنكه شهادت و مظلوميتش حداكثر فايده را براي بقاي اسلام و احياي دين داشته باشد تمام دقايق و نكات را مراعات كرد.

ص: 70

ثالثاً، هدف حسين(علیه السلام) از قيام و امتناع از بيعت و تسليم­نشدن و تحمل آن مصائب عظيمه، نجات دين بود، و اين هدفي بود كه ارزش داشت امام(علیه السلام) براي حصول آن، جان خود و جوانان و اصحابش را فدا كند، از­اين­جهت، شهادت را اختيار كرد و از آن مصائب بزرگ، استقبال نمود.

مقصود اصلي حسين(علیه السلام)، امتثال امر خدا، حفظ دين، حمايت از حق و كشيدن خط بطلان بر حكومت بني اميّه و افكار و هدف هاي آنها بود. مقدمه رسيدن به اين مقصود، تسليم­نشدن و استقامت تا سرحدّ شهادت و آن­همه حادثه است. هدف امام(علیه السلام)، در پيشگاه خداوند محبوب، نزد پيامبر(صلی الله علیه و آله) دوست داشتني و نيز براي عقل و وجدان پاك انساني، مقبول بود.

انتحار يا شهادت

اين مغلطه است اگر كسي بگويد با­اينكه كشته­شدن امام(علیه السلام) مبغوض خدا بود، چگونه امام(علیه السلام) خود به سوي آن رفت؛ زيرا كشته­شدن دو گونه است: انتحار و شهادت. تصور مي شود انتحار يعني آنكه فرد عبث و بيهوده جانش را در معرض مرگ قرار دهد و شهادت يعني آنكه بر اساس هدف و باور و بر پايه حفظ مصالح دين و جامعه با مرگ، هم آغوش شود. امام(علیه السلام)، مرگ بي هدف و بي ثمر را مبغوض مي دانست و تا توانست از آن مانع شد و براي اتمام حجت، آن ستمگران را موعظه

ص: 71

و نصيحت فرمود، ولي كشته­شدن و شهادت در راه خدا، محبوب آن حضرت بود و آن را از اعظم وسايل كمال قرب و رستگاري مي دانست و هر مؤمن و مسلماني بايد آرزومند و مشتاق شهادت باشد.

كشتن امام(علیه السلام) و اسير­كردن اهل بيت(علیهم السلام)، مبغوض خداوند و از جنايات و گناهان كبيره بلكه از اكبر كبائر است و همان طور كه در خطبه حضرت سجاد(علیه السلام) در مدينه طيبه بيان شده ثلمه عظيمه و ضرر جبران­ناپذير بود، ضرر و زيان آن براي عالم اسلام بيش از حدّ تصور مي نمود و واجب بود كه آن اشقيا در انديشه چنين جنايتي نيفتند، و اگر كوه هاي عالم را بر سرشان مي زدند، متعرّض آن حضرت نگردند، ولي بر حسين(علیه السلام) لازم نبود براي حفظ جان و دفع اين ثلمه عظمي تسليم آنها شود و با يزيد بيعت كند؛ زيرا ضرر و زيان چنين بيعتي براي اسلام به­مراتب بيشتر از شهادت حسين(علیه السلام) بود. بر اين اساس مصلحت «حفظ دين» و «امتناع از تسليم و بيعت» را به­قدري بزرگ مي دانست كه در راه آن از جان خود و فرزندان و عزيزانش گذشت و در راه احياي اسلام و ابقاي كلمه توحيد همه را فدا كرد.

به عبارت ديگر: تكليف مردم، اطاعت از امام(علیه السلام)، ياري و دفاع از وجود مقدس او و ترك تعرّض به حريم حرمت آن حضرت و تكليف امام(علیه السلام)، استقامت در راه عقيده و مقصد و تن­دادن به شهادت و مصيبت براي بقاي اسلام بود. آيا چون مردم به تكليف خود عمل نكردند،

ص: 72

امام(علیه السلام) هم بايد تكليف خود را انجام ندهد و به ذلّت تسليم شود و عقب نشيني نموده و دين و قرآن و شريعت را غريب و تنها بگذارد؟

داستان اصحاب اخدود(1) و آن مردان و بانوان با ايمان را در قرآن مشاهده كنيد؛ خداوند چگونه از بصيرت و صبرشان ياد مي كند و اينكه چگونه سوخته­شدن به آتش را بر ترك ايمان و بازگشت به كفر برگزيدند و از بوتة آن امتحان عظيم، بي غلّ و غشّ و خالص بيرون آمدند.

بنابراين ثبات و استقامت در راه عقيده، ايمان و دعوت به خدا، حفظ دين و هدف هاي اساسي و عالي انساني با بصيرت و توجه و معرفت، مطلبي است و القاي نفس در تهلكه، مطلبي ديگر. فداكاري و ياري خدا و دين خدا از كسي كه عارف به محل و موقع و احكام آن باشد، باعث سربلندي و افتخار است و به زبان علمي موضوعاً و تخصصاً يا تخصيصاً از القاي نفس در تهلكه خارج مي باشد.

بديهي است دفع اين اشتباه در مورد اقدام پيغمبر يا امام محتاج به اين توضيحات نيست؛ زيرا چنانچه مكرر گفته شد: فعل و قول و تقرير (سنّت) امام نيز مانند پيغمبر از ادلّه احكام شرعيه است و در شأن ما نيست كه با اجتهاد خود، وظيفه امام را معين كنيم. بلي، ازنظر فقهي و استنباط و تعيين تكليف خودمان، تعقيب اين بحث، مفيد و

ص: 73


1- . بروج، 4 - 8.

سودمند است. به هرحال در اعمال و روش انبيا و ائمه(علیهم السلام) اسرار و حِكمي از امتحان عباد و اتمام حجت و تكميل نفوس و استصلاح بندگان و... مندرج است كه آشنايي في الجمله به آن حكمت ها و مصالح، محتاج به غور و دقت بسيار در آيات و احاديث و حالات و رفتار ايشان است.

ص: 74

چرا سيدالشهدا(علیه السلام) به جاي قيام شكيبايي نورزيد؟

اشاره

6. چرا امام­حسين(علیه السلام)، با روش سياسي امام­حسن مجتبي(علیه السلام)، در برابر بني اميّه موضع گيري نكرد و با سلاح صبر و شكيبايي به مديريت جامعه مسلمين نپرداخت؟

چرا صلح؟

در پاسخ اين سؤال، دانشمندان محقق و آگاه از اسرار و حوادث تاريخ صدر اسلام كتاب ها نوشته و اسرار و مصالح صلح امام­حسن(علیه السلام) را شرح داده اند؛(1) در عين حال براي اينكه اين سؤال بي جواب نماند بعضي از علل و حكمت هاي صلح امام(علیه السلام) و تفاوت زمان حضرت امام­مجتبي(علیه السلام) را با عصر برادر، برحسب اجتهادات علمي و تاريخي خود مي نگاريم و خوانندگان محترم براي توضيحات بيشتر، آن كتاب ها را مطالعه فرمايند:

بي رغبتي به جهاد

طولاني­بودن مدت جنگ هاي داخلي كه تا آن زمان بي سابقه بود و كشته هاي بسياري كه طرفين متحمل شده بودند، روحية مردم را براي ادامة جنگ، كم كرده بود. جز عدة قليلي مانند قيس بن سعد كه با ايمان

ص: 75


1- . از جمله، كتابي است كه علامه شيخ راضي آل يس، به نام صلح الحسن در 400 صفحه نگاشته است.

كامل و هوش سرشار و تربيت خاص، آينده اسلام را در حكومت بني اميّه مي ديدند و دورنماي آن وضع موحش را تماشا مي كردند، بيشتر افراد به جنگ علاقه نداشته و طرف دار صلح و سازش بودند.

اميرالمؤمنين(علیه السلام) در اواخر دوران زندگي هرچه آنها را به جهاد ترغيب مي نمود آن گونه كه بايد، اظهار اطاعت و فرمان پذيري نمي كردند، و در امتثال اوامر آن حضرت سنگيني و سستي نشان مي دادند به طوري كه آن حضرت از دست آنها آزرده خاطر و گله مند بود.

پس از شهادت اميرالمؤمنين(علیه السلام) بي رغبتي آنها به جهاد بيشتر شد، خصوصاً خانواده هايي كه در اين جنگ ها كشته داده و عزادار بودند به ادامه جهاد روي خوش نشان نمي دادند.

عدّه كشته شدگان جنگ صفين بنا به نقل مسعودي(1) از طرفين صد و ده هزار، و شماره كشتگان جنگ نهروان چهار هزار نفر بود(2) و بنا به نقل يعقوبي(3) عدّه مقتولين جنگ جمل كه قبل از صفين و نهروان روي داد سي و چندهزار نفر بودند. كثرت مقتولين در اين جنگ ها قيافة جهاد را مهيب و وحشت زا ساخته و مردمان كوتاه فكر و راحت طلب را كه هميشه اكثريت دارند از آن گريزان كرده بود، لذا وقتي حضرت امام حسن(علیه السلام) تصميم به جهاد گرفت و مردم را به جنگ ترغيب كرد، بيشتر مردم

ص: 76


1- . مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص393 - 394.
2- . مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص406.
3- . يعقوبي، تاريخ، ج2، ص183.

نپذيرفتند. با اينكه شخصاً از كوفه بيرون رفت و مغيرة بن نوفل را در كوفه جانشين خود قرار داد و نخيله را لشكرگاه كرد و ده روز در آنجا ماند. بيشتر از چهارهزار نفر براي جهاد در ركاب آن حضرت بيرون نيامدند، امام(علیه السلام) ناچار به كوفه بازگشت، و مردم را به جهاد تحريص كرد.(1)

مقدم­داشتن دنيا بر دين

وقتي تهاون و سستي آنها در امر جهاد معلوم، و دانسته شد كه اكثريت او را تنها و غريب گذارده اند، براي اتمام­حجت و قطع عذر خطبه اي خواند و در موضوع جهاد و صلح به طور آشكار از آنها نظر خواست، آنان از اطراف فرياد برداشتند: ما حاضر به جهاد نيستيم؛ ما را هلاك نكن.

ابن­اثير روايت كرده كه حضرت امام­­مجتبي(علیه السلام) بعد از حمد خداوند عزّوجلّ فرمود:

«به خدا سوگند! هيچ شك و ندامتي ما را از جهاد با اهل شام باز نداشته است، همانا در حال صبر و شكيبايي با اهل شام جنگ مي كرديم در حالي كه از اختلاف و دشمني در سلامت بوديم؛ پس سلامتي به دشمني و صبر به ناشكيبايي تبديل شد، در هنگام رفتن به صفين دين شما جلو دنياي شما بود، و امروز صبح كرده ايد در حالي كه دنياي شما جلو دين شماست. آگاه باشيد كه ما براي شما همچنان

ص: 77


1- . مغنيه، الشيعة و الحاكمون، ص62.

هستيم كه بوديم، و شما براي ما آنچنان كه بوديد نيستيد».

در پايان خطبه فرمود: «معاويه ما را به امري فرا خوانده است كه در آن عزّت و انصاف و عدالت نيست، اگر آماده فداكاري و مرگ هستيد پيشنهاد او را رد مي كنيم و او را با شمشير براي محاكمه به سوي خدا مي فرستيم، و اگر زندگي دنيا را مي خواهيد (و حاضر به جهاد نيستيد) رضاي شما را مي گيريم».

فَنَادَاهُ الْقَوْمُ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ البَقِيَّةَ الْبَقِيَّةَ؛ مردم از هر سو فرياد زدند ما را باقي بدار، ما را از ريشه بيرون نياور!. فَلَمَّا أَفْرَدُوهُ أَمْضَی الصُّلْحَ؛ پس چون او را تنها گذاردند صلح كرد.(1)

احتمال كودتا

گروهي هم بودندكه ادامه جنگ را موجب ضعف كلّي مسلمين مي دانستند و بيم آن داشتند كه اگر جنگ دنبال شود ذخائر جنگي مسلمانان از عِدّه ­ و عُدّه تمام شود و دشمنان خارجي به آنها هجوم آورند و در ممالكي كه به تازگي ضميمه قلمرو حكومت اسلام شده انقلاب و كودتا عليه حكومت مركزي آغاز گردد، و اين احتمال هم بجا بود زيرا بي شبهه جنگ داخلي سبب ضعف مي شود و بعد از جنگ هركدام از دو حريف كه غالب شود، توانايي دفاع از مملكت را

ص: 78


1- . ابن­اثير جزری، اسدالغابه، ج2، ص13- 14.

ندارد؛ معلوم است معاويه كه آن همه مظالم را مرتكب شد، و بر خليفة بحقّ خروج كرد و اصحاب پيغمبر(صلی الله علیه و آله) را - براي خاطر آنكه خلافت را غصب كند به قتل رسانيد، چنان كسي نبود كه براي بقاي اسلام و مصالح عاليه مسلمين دست از تجاوز و حكومت بردارد.

او سال ها نقشه ها ريخته و خيانت ها و جنايت ها مرتكب شده كه بر مردم سلطنت يابد، چگونه حاضر خواهد شد كنار رود و تسليم حق شود؟ اگر در او ذرّه اي غيرت دين و علاقه به عزّت اسلام بود از روز نخست با علي(علیه السلام) مخالفت نمي كرد و اين فتنه ها را بر پا نمي نمود.

در اين شرايط كسي كه مصالح مسلمين را حفظ مي كند و از مقام زمامداري و خلافت كه حق او­ست به ظاهر صرف نظر نمايد، حضرت امام­حسن(علیه السلام) است. اوست كه ناچار براي حفظ دين به صلح تن در داد، و آن­همه شدائد و زخم­زبان ها را در راه خدا خريدار شد و مانند پدرش علي(علیه السلام) در عصر ابي­بكر و عمر و عثمان، شمشير در نيام نمود.

عدم بصيرت جامعه

مسلمانان بيشتر نيرنگ هاي معاويه و مظالم بني اميّه و خسارت هايي را كه حكومت آنها به بار مي آورد پيش بيني نمي كردند و هرچند مي دانستند بني اميّه در فكر و عقايد و رهبري مردم، و علاقه به اسلام و عدالت گستري، مانند بني هاشم نيستند اما گمان نمي كردند وضع

ص: 79

حكومت با حكومت در عصر ابي ­بكر و عمر چندان تفاوت يابد، و بر فرض تفاوتي پيدا كند و معاويه در حفظ ظاهر مثل آنها نباشد، تفاوت آن­قدرها نمي شود كه براي آن اين­همه كشتار لازم باشد، و جنگ بزرگ داخلي كه عالم اسلام را تجزيه كرده تعقيب شود.

ديگر اين مردم فكر نمي كردند كه بني اميّه در صدد فرصت هستند كه اساس اسلام را منهدم و دوران جاهليت را تجديد و تمام حقوق افراد را پايمال و همه را استثمار نمايند.

فكر نمي كردند كه اين عصر با عصر ابي بكر و عمر تفاوت بسيار دارد، مزاج جامعه عوض شده و خروج خلافت از مسير حقيقي به تدريج كار خود را كرده است. اگر در آغاز كار ظواهر شرع، رعايت مي شد براي آن بود كه مردم به عهد پيغمبر(صلی الله علیه و آله) و روش حكومت الهي آن حضرت آشنا و حديث العهد بودند، و بزرگان صحابه - كه با آن وضع خو گرفته و به لغو همه رسوم و تشريفات بيهوده مقيّد و به تبعيت از مقررات اسلامي مأنوس بودند - هنوز زندگي مي كردند و زمينه تغيير وضع و تشكيل حكومت هاي مستبدانه و اِعمال قدرت هاي شخصي و... موجود نبود.

اما در اين عصر، مزاج اجتماع، تغيير كرده بود. مردم به ظلم و تجاوز حكّام، مخصوصاً در زمان عثمان آشنا شده و سودپرستان و جاه طلبان به دستگاه خلافت، نزديك و متصدّي مقامات گرديده بودند. شرط

ص: 80

اعطاي مناصب را لياقت و صلاحيت و حفظ مصالح و اجراي برنامه هاي اسلامي نمي دانستند و در قبول مناصب نيز منظور بسياري، انجام تكليف شرعي وخدمت به اسلام نبود.

اين مطالب، كم­و­بيش بر بيشتر مردم پوشيده بود. عوام مردم، تصور مي كردند كه وضع خلافت چندان با وضع اول تفاوت پيدا نخواهد كرد؛ اين بود كه ادامه اين جنگ و كشتار را لازم نمي دانستند بلكه خطرناك مي شمردند.

احتمال اعتراض مردمي

اوضاع و احوال نشان مي داد كه جنگ را معاويه مي برد و سپاه امام(علیه السلام) به­صورت ظاهر مغلوب مي شوند، در اين صورت صدماتي كه بر شيعه و به طور­كلّي بر افراد جامعه وارد مي شد بيشتر مي گرديد و بانگ اعتراض مردم به امام(علیه السلام) كه چرا صلح را با آن شرايط نپذيرفت، بلند مي شد؛ مخصوصاً كه طرف داران جنگ كمتر و طرف داران صلح بيشتر بودند. به عبارت ديگر مي گفتند: اين شما بوديد كه معاويه را جسور و گستاخ كرديد كه بدون اعتنا به كسي و بي قيد و شرط، مقاصد شوم خود را انجام دهد و اگر صلح با آن شرايط انجام شده بود، معاويه برحسب عرف و عادت ناچار بود پاي قولي كه داده و عهدي كه كرده بايستد و شرايط صلح را رعايت كند.

ص: 81

در حالي كه در عصر امام­حسين(علیه السلام) ديگر احتمال آنكه بني اميّه - آن­هم ناپاكي مثل يزيد - به قول و عهد خود وفا كند، از ميان رفته بود و همه، آنها را به عهدشكني و خيانت و قتل بي گناهان و كشتن رجال به طور محرمانه و آشكار شناخته بودند و قيام عليه آنها را لازم مي دانستند.

پس همان طور كه قيام امام­حسين(علیه السلام) براي اسلام، نافع و نجات بخش گرديد روش امام­حسن(علیه السلام) نيز باعث بقاي دين و حفظ مصالح مسلمين شد. اگر امام مجتبي(علیه السلام) يك تنه با ياوران كم در آن شرايط و احوال قيام مي كرد، خونش بي ثمر به هدر مي رفت و دست بني اميّه در محو اسلام بازتر مي شد؛ در اين صورت اثري بر آن قيام مترتب نمي گشت.

رهبران دين و رهبران مادّي

رهبران ديني و رجال الهي مانند علي، حسن و حسين(علیهم السلام) در جنگ، صلح و دوستي و دشمني به راه حقيقت مي روند و سياست هاي باطل و فريب مردم و دروغ و خيانت و مكر را نردبان نيل به مقاصد خود قرار نمي دهند.

امّا رهبران سياسي و مادّي براي رسيدن به مقاصد خود و جلب همكاري ديگران به هر وسيله و حيله و دروغ و خيانت متوسل مي شوند. پول و رشوه و جاه و مقام در اختيار پول پرستان و جاه طلبان مي گذارند و شرف و شخصيت و دين آنها را مي خرند.

ص: 82

رهبران ديني مردم را از راه دعوت به حقيقت و فضيلت و ايمان، به سوي حق جلب مي كنند، ولي رهبران سياسي در موقع لزوم، حقيقت را پايمال و درِ خزانه و بيت المال را باز مي گذارند تا براي اغراض خود آراي مردم را خريداري كرده و مناصب و مقامات را به هر كس كه بيشتر در كار باطل با آنها يار شود مي بخشند. در قاموس آنها صلاحيت و عدالت و رفاه ضعفا و اصلاح و پرهيز از ظلم و شرارت وجود ندارد.

وقتي به تاريخ اسلام رجوع كنيم و وضع روحي جامعه را در زمان خلافت حضرت مجتبي(علیه السلام) و تغلّب معاويه مطالعه مي نماييم در مي يابيم حضرت مجتبي(علیه السلام) فاقد ياوراني بود تا بتواند با آنها فتنه معاويه را خاموش كند. بيشتر اطرافيان و سپاهيان ايشان مورد اعتماد نبودند. رهبري هاي مردمان نالايق و تربيت هاي غلط، جامعه را گرفتار انحطاط شديد اخلاقي ساخته بود.

كساني كه مدّعي جانشيني پيغمبر(صلی الله علیه و آله) شدند، راه ایشان را در تربيت نفوس و تكميل مردم و بي اعتنايي به امور مادّي، پيش نگرفتند و از همان آغاز كارشان، وارد يك سلسله اعمال زشت و هتك نفوس و اعراض ديگران گرديدند.

اشخاصي را از دستگاه هاي اسلام كنار نمودند و افرادي را كه طرف دار منافع آنها بودند بر سر كار مي آوردند و مقام و رتبه مي دادند. اسلام را از سادگي خارج نمودند، و به تدريج، كاري كردند تا

ص: 83

مسلمان هايي كه در زمان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) داراي همّت عالي و گذشت از دنيا بودند، و به اميد ثواب و تقرّب به خدا و اعلاي كلمه اسلام، جهاد و جان نثاري مي كردند، در اين عصر بيشتر متوجه به دنيا، تجمّلات، خوش گذراني، راحت طلبي، سودجويي و جمع مال و ثروت شوند.

معاويه هم از اين فرصت حداكثر استفاده را نمود و دانست كه شرايط و وضع زمان براي تشكيل حكومتي كه هدف اوست، مهياست زيرا مالك شدن شرف و دين و ايمان مردم، با دادن پول و وعدة ايالت و ولايت، ممكن است. معاويه از اين راه پيش آمد و بر مركب مراد، سوار شد، و مانند عمروعاص و مغيره را مزدور خود ساخت، و از همين راه دست به كار توطئه عليه حضرت مجتبي(علیه السلام) و ايجاد هرج و مرج و اختلاف داخلي در بين اصحاب آن حضرت شد.

آنها را تطميع كرد و وعده و نويد داد، براي بعضي از آنها رشوه فرستاد. يكي از معروف ترين فرماندهان لشكر امام(علیه السلام) را با دادن رشوه زياد از آن حضرت جدا ساخت.

عمرو بن حريث، اشعث بن قيس و حجار بن ابجر و شبث بن ربعي را تطميع كرد و وعده داد اگر امام(علیه السلام) را بكشند به هر­يك، صد هزار درهم و دختري از دخترانش را بدهد و به فرماندهي يكي از لشكرهاي شام منصوب سازد.(1)

ص: 84


1- . مغنيه، الشيعة و الحاكمون، ص62.

بعضي ديگر از اصحاب امام(علیه السلام) را به گرفتن رشوه متهم ساخت، نيرنگ هاي ديگر براي تخديش اذهان مردم كوتاه فكر و ساده لوح به كار برد. اكثريت سپاه امام­حسن(علیه السلام) مردمي بودند كه بيست و پنج سال از تربيت صحيح اسلامي بر كنار مانده بودند، نتوانستند در برابر آنچه بر آنها عرضه شد مقاومت كنند و بسياري از سرانشان خود را به معاويه فروختند. معلوم است كه اعتماد بر سپاهي كه حاضر باشد با گرفتن پول از دشمن با او همدست شود جايز نيست، و جلب آنها با پول بيت المال، و تطميع به مقام و منصب و جاه، بر خلاف روش آل علي(علیه السلام) بود؛ زيرا موجب ترويج ظلم و بازگذاشتن دست ستمكاران و خيانت پيشگان مي شد.

با اين وضع و با اين محيط، اگر امام­حسن(علیه السلام) صلح نمي كرد علاوه­ بر آنكه باقيمانده سپاهش به وضع موهني شكست مي خوردند، ممكن بود خود آن حضرت هم به وسيله بعضي لشكريان منافق مانند اشعث كه از زمان حضرت امير(علیه السلام) با معاويه محرمانه همكاري مي كرد كشته و يا دستگير و تسليم معاويه گردد و پس از يك سلسله توهينات خدعه آميز كه مخصوص به معاويه بود آزاد شود و معاويه آن را نشانه حلم و بردباري قرار داده و منّتي از خود بر خاندان پيغمبر(صلی الله علیه و آله) و بني هاشم بشمارد و مهابت و جلالت و محبوبيتي را كه آن حضرت در نفوس داشت، از بين ببرد و سرانجام هم، با همان وضع فجيع، آن حضرت را مخفيانه به قتل برساند.

ص: 85

مسلماً لطمه اي كه از اين وضع به اهل حق وارد مي شد، قابل­جبران نبود و ديگر، زمينه اي براي قيام و اقدام حسين(علیه السلام) فراهم نمي شد.

دو موقعيت، دو روش

اگر حضرت امام­حسن(علیه السلام) بعد از مرگ معاويه، زنده بود، همان روش امام­حسين(علیه السلام) را انجام مي داد و به طور يقين با زمامداري يزيد به شدت مخالفت مي كرد، بلكه اگر در حيات آن حضرت، معاويه ولايتعهدي يزيد را رسماً عنوان مي نمود با مخالفت آن حضرت مواجه مي شد و سخت به زحمت مي افتاد؛ بنابراين وقتي در حيات حضرت مجتبي(علیه السلام) به مدينه آمد و از عبادله در موضوع بيعت گرفتن براي يزيد نظر خواست دانست كه با­وجود امام(علیه السلام) ، ولايتعهدي يزيد انجام پذير نيست. از آن پس سخني از آن نگفت تا امام(علیه السلام) را شهيد ساخت. سپس به طور علني ولايتعهدي يزيد را عنوان كرد و برايش به زور از مردم بيعت گرفت.

اصل اجراي مأموريت الهي

ابن شهر آشوب روايت كرده كه اهل قبله اجماع دارند بر اينكه پيغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمود:

«اَلْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا»؛(1)

«حسن و حسين امام و پيشوا هستند، ايستاده باشند يا نشسته».

ص: 86


1- . ابن­شهرآشوب، مناقب آل ابی­طالب، ج3، ص163.

اين حديث و احاديثي ديگر دلالت دارند بر اينكه حسن(علیه السلام) و حسين(علیه السلام) به­هر­حال منصب امامت را دارا هستند، خواه قيام كنند و خواه خانه نشين باشند.

هر روشي كه اين دو برادر و سائر ائمه(علیهم السلام) پيش گرفتند بر حسب امر خدا و تكاليف خاصي بوده است كه به حسب اقتضاي مصالح بر عهده آنها بوده و اين بزرگواران در سكوت و تكلّم، صلح و جهاد، و احوال ديگر مأمور به امر خداوند متعال بوده اند و هركدام در عصر خود حامي دين خدا و امان مردم و كشتي نجات بوده و هستند.

حسن(علیه السلام) مانند دوران جدش پيغمبر(صلی الله علیه و آله) در مكه معظّمه، و پدرش علي(علیه السلام) در زمان حكومت ابي­بكر و عمر و عثمان رفتار كرد؛ و حسين(علیه السلام) بعد از مرگ معاويه مانند جدش رسول اعظم(صلی الله علیه و آله) در هنگامي كه در مدينه بود و مانند پدرش امير­المؤمنين(علیه السلام) در مدت پنج سال كه با ناكثين و قاسطين و مارقين جهاد كرد، رفتار نمود.

در روايت است كه جابر به حضرت امام­حسين(علیه السلام) پيشنهاد داد كه مانند برادرش صلح نمايد؛ حسين(علیه السلام) فرمود: «اي جابر! برادرم به امر خدا و پيغمبر(صلی الله علیه و آله) صلح كرد، و من هم به امر خدا و پيغمبر(صلی الله علیه و آله) رفتار مي كنم».(1)

ص: 87


1- . ابن حمزه طوسی، الثاقب فی ­المناقب، ص322؛ بحرانی، مدینة معاجز­ الأئمة الاثنی­عشر(علیهم السلام)، ج3، ص74، 382 – 383، 487.

ص: 88

فصل دوم: پرسش و پاسخ عاشورایی

اشاره

ص: 89

ص: 90

عاشورا روز وصال حسين(علیه السلام) با محبوب خويش بود؛ پس چرا سوگواري كنيم؟

اشاره

1. بعضي مي گويند: روز عاشورا روز شادي و مسرّت اهل بيت(علیهم السلام) است؛ زيرا روز كاميابي و ظفر و وصال امام­حسين(علیه السلام) و اصحاب آن حضرت به پروردگار متعال است، و تأسف و سوگواري ما ناشي از جهل به مقام شامخ آن حضرت و محبت و دلبستگي ما به دنياست. اين نظر تا چه اندازه صحيح است؟

أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللهِ الْحُسَيْنِ وَعَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ.

قَالَ الرِّضَا(علیه السلام): «إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا، وَأَسْبَلَ دُمُوعَنَا... أَوْرَثَتْنَا الْكَرْبَ وَالْبَلَاءَ إِلَی يَوْمِ الْإِنْقِضَاءِ، فَعَلَی مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ، فَإِنَّ الْبُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ».(1)

ص: 91


1- . حضرت امام­­ رضا(علیه السلام) فرمود: «به درستي كه روز حسين(علیه السلام) چشمان ما را مجروح ساخت و اشك هاي ما را جاري كرد ... تا هميشه غم و اندوه را ارثية ما قرار داد. پس اشك ريختن گريه كنندگان بر مانند حسين(علیه السلام)، گناهان كبيره را از بين مي برد». صدوق، الامالی، ص190 - 191؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل­الطالبیین، ص169؛ ابن­شهر آشوب، مناقب آل ابی­طالب، ج3، ص238؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، ج3، ص28.

عظمت عاشورا

روز عاشورا، روز اوج ظهور كرامت انساني، و بروز نهايت عظمت درجات معنوي است، و زبان و بيان ما از توصيف مجد، شرف، ايمان، عالي ترين مكارم اخلاق، صبر، استقامت، شجاعت، تسليم، توكل، عزّت و مواضع جليله اي كه در آن روز از حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) ظاهر شد، عاجز و ناتوان است.

لَ-وْلَا صَوَارِمُهُمْ وَ وَقْ--عُ نِبَالِهِمْ***لَ-مْ يَسْمَ-عِ الْآذَانُ صَ--وْتَ مُكَبِّرِ

قَدْ غَيَّرَ الطَّعْ-نُ مِنْهُمْ كُلَّ جَارِحَةٍ***سِوَی الْمَكَارِمَ فِي أَمْنٍ مِنَ الْغِيَرِ(1)

أَشْهَدُ أَنَّهُ(علیه السلام) بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِي اللهِ حَتَّی اسْتَنْقَذَ عِبَادَهُ مِنَ الْجَهَالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلَالَةِ؛(2)

همان طور كه گفته ايد، اين روز، روز افتخار و مباهات بر ملائكة مقرّبين است؛ روزي كه هيبت و عظمت آن از كوه هاي جهان، كهكشان ها و منظومه ها سنگين تر است، عقول عقلا را مات و حيران نموده، و همة دنيا را در برابر آن روحِ بزرگ تر و پهناورتر از زمين و آسمان، خاضع نموده است؛ سزاوار است كه هر انسان آگاه و بلكه

ص: 92


1- . اگر شمشير آتش بار و تيراندازي آنان نبود، گوش ها هرگز صداي تكبير را نمي شنيدند؛ طعن نيزه ها همه جوارح آنها را تغيير داد جز مكرمت هاي آنان كه از هر تغييري در امان بود.
2- . شهادت مي دهم كه او - حسين(علیه السلام) - خون خويش را در راه خدا بذل كرد تا خواهان آن باشد كه بندگان خدا از جهالت و سرگرداني در گمراهي نجات يابند.

همگان به اين روز، افتخار نمايند، و بر خود ببالند؛ اين با نگاه به عظمت موضع و موقف حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) و آن ايستادگي بي نظير در آن ايستگاه و حفظ موقعيت در برابر عواملي كه هر يك مي توانست بزرگ ترين تُهَمْتَنان جهان را به قبول شكست و تسليم وادارد، سراسر افتخار و عظمت است.

روز مصيبت هاي جانكاه

در عين حال، ما از سوي اهل بيت(علیهم السلام) وظيفه داريم كه اين طغيان بزرگ كفار و شقاوت بي مانند دشمنان خدا و مصائب جانكاه غير قابل تحملي را كه به سيد الشهدا(علیه السلام) وارد كردند، محكوم كنيم و تنفر و بيزاري خود را از مرتكبين اين واقعه اعلام نماييم، و بيشترين برنامه هاي سوگواري را در روز عاشورا و ديگر مناسبت ها اظهار كنيم، و بر سر و سينه بزنيم، نوحه بخوانيم، «اَللهُ أَكْبَرُ مَاذَا الْحَادِثُ الْجَلَلُ»(1) بگوييم، و همان طور كه زينب كبري، عقيلة القريش(علیهما السلام) فرمود:

«لَيْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَی الْأَرْضِ وَلَيْتَ الْجِبَالَ تَدَكْدَكَتْ، عَلَى السَّهْلِ»؛(2)

را تكرار كنيم، و «كاش آن زمان سراق گردون نگون شدي» را

ص: 93


1- . چيست اين پيشامد بزرگ؟
2- . ابن­طاووس، اللهوف، ص73؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص54؛ بحرانی اصفهانی، عوالم العلوم، ص297. «اي كاش آسمان بر زمين مي چسبيد و اي كاش كوه ها بر دشت ها خرد مي شد».

بسراييم و هر چه مي توانيم، تأسف خود را از آن مصائب بزرگ كه بر اهل بيت(علیهم السلام) وارد شد اظهار كنيم و هروقت، آب مي نوشيم بر حسين(علیه السلام)، سلام و صلوات بفرستيم؛ اين بر همه، هم سنّت است و هم بزرگداشت. روز حسين(علیه السلام) مكتب است، مدرسه است، مذهب است، انسان ساز است، احياي دين است، محكوم­كردن ظلم و ستم است و حمايت از حق و اسلام است.(1)

ص: 94


1- . پاسخ به سؤالي پيرامون عاشورا، سوم ذی الحجةالحرام 1426 ه- .ق.

آيا تبرّي بر تولّي رجحان دارد؟

2. آيا احاديثي كه لعن ظالمين و غاصبين در حق ائمه(علیهم السلام) را داراي ثوابي بيش از ذكر صلوات بيان نموده اند در نظر حضرتعالي صحت دارند؟

آنچه مسلّم و قطعي است اين است كه، تولّي و تبرّي متلازم يكديگرند يعني هر مسلماني، به آن اندازه كه از اعدای خدا تبرّي دارد بايد نسبت به اوليای خدا تولّي داشته باشد و لعن متضّمن تبرّي و صلوات متضمن تولّي است و اما ترجيح يكي بر ديگري، ثبوت قطعي آن مشكل است. از باب تقدم تخليه بر تحليه مي توان گفت كه تولّي كامل بدون تبرّي كامل حاصل نمي شود. قرآن كريم مي فرمايد:

( لَاتَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِالله وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ)؛(1)

ص: 95


1- . مجادله، 22. «هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي يابي كه با دشمنان خدا و رسولش دوستى كنند، هر چند پدران يا فرزندان يا برادران يا خويشاوندانشان باشند؛ آنان كساني هستند كه خدا ايمان را بر صفحه دل هايشان نوشته است».

آيا سبّ ظلم كنندگان بر ائمه(علیهم السلام) عبادت است؟

3. سبّ ظالمين و غاصبين در حق ائمه(علیهم السلام) با رعايت ضوابط تقيه چه حكمي دارد؟

اگر بر خلاف تقيه و مشتمل بر مفسده نباشد از راجح ترين عبادات است.

ص: 96

مناسب است عزاداري حضرات ائمه طاهرين(علیهم السلام) به صورت مجلس روضه خواني برگزار شود تا سخنرانان عالِم و وعّاظ و روضه خوان هاي متعهّد ضمن ذكر مصائب آن بزرگواران با ذكر فضائل و مناقب و تاريخ زندگي ايشان و بيان احاديث و احكام و تبليغ معارف اسلام و دفع بدع و شبهات، مردم را آگاه و به مكتب اهل بيت(علیهم السلام) هدايت و ارشاد نمايند.

لطف الله صافي

فصل سوم: فقه عاشورایی

اشاره

ص: 97

ص: 98

پوشش عزا

1. به نظر مبارك حضرتعالي، پوشيدن لباس سياه در عزاي امام حسين(علیه السلام) و ديگر امامان(علیهم السلام) چنان كه از كلام صاحب حدائق استفاده مي شود رجحان شرعي دارد يا خير؟

سَلَامُ اللهِ وَسَلَامُ أَنْبِيَائِهِ وَمَلَائِكَتِهِ عَلَی سَيِّدِنَا وَمَوْلَانَا أَبي عَبْ-دِ اللهِ الْحُسَيْ-نِ الْمَظْلُومِ سَيِّدِ الشُّهَدَاءِ وَأَبِ-ي الْأَحْ-رَارِ وَعَلَی أَهْ-لِ بَيْتِ-هِ وَأَوْلَادِهِ وَأَصْحَ-ابِهِ.

با توجه به اينكه پوشيدن لباس سياه، شعار اهل مصيبت و علامت سوگواري و عزاست، پوشيدن آن در عزاي حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) و ساير حضرات معصومين(علیه السلام) بي شبهه راجح و تعظيم شعائر و اعلان ولايت و برائت از اعدای آل محمد(صلی الله علیه و آله) تجليل از ايثار و فداكاري و شهادت در راه خدا، پاسداري از دين و مذهب و مصداق عناوين و جهات راجحة ديگر است.

يكي از شعائر شيعيان در عراق در دهة عاشورا، برافراشتن پرچم هاي سياه عزا بر بالاي خانه ها بود كه حتي كسي كه در وسط بيابان تنها در يك

ص: 99

خانه و كوخ محقر زندگي مي كرد ملتزم به اين اعلام عزا و سوگواري بود.

يقيناً اين برنامه ها و سياه­پوشيدن و سياه پوش­كردن در­و­ديوارِ خانه ها و حسينيه ها و تكايا و مجالس كه متضمن درس هاي بسيار آموزنده و موجب تعالي افكار و اهداف و تبلور شعور مذهبي و انساني است همه راجح و سبب احيا و بسط امر مذهب و تحكيم علائق و روابط با خاندان رسالت و تجديد ميثاق تشيّع و پيروي از آن بزرگواران و محكوم كردن ظلم و استضعاف و استكبار است.

اما مسئله كراهت پوشيدن لباس سياه كه به اجماع و اخبار بر كراهت آن استناد شده است؛

اولاً: اصلِ حكم به كراهت، قابل­خدشه و اشكال است؛ زيرا عمده دليل آن كه اجماع است محصّل نيست و به فرض محصّل­بودن، با وجود احتمال استناد مجمِعين به اخبار، حجت و كاشف از قول معصوم(علیه السلام) نيست و رواياتي كه به آنها استناد شده است اخبار مراسيل و ضعاف است و تمسّك به آنها به­عنوان تسامح در ادلّه مكروهات جرياً علي التسامح في ادلة المستحبات، مثبِت حكم شارع مقدس به كراهت نيست.

علاوه­ بر آنكه اثبات حكم موضوعي براي موضوع ديگر يا اثبات حكم موضوع ذی الخصوصية براي فاقد خصوصيت بدون يقين به تساوي هر دو موضوع در موضوعيت براي حكم و بدون يقين به عدم

ص: 100

دخالت خصوصيت (مثل ما نحن فيه) قياس و حكم به غير علم است.

بنابراين با اخبار تسامح در ادلّه سنن جواز تسامح در ادلّه مكروهات و حكم به كراهت ثابت نمي شود، مضافاً بر اينكه در اصل مقيسٌ عليه نيز استفاده حكم به استحباب ما بلغ فيه الثواب عن النبي(صلی الله علیه و آله) محل تأمل و اشكال است. غَايَةُ الْأَمْرِ نَقُولُ: إِنَّه يُسْتَفَادُ مِنْ هَذِهِ الْأَخْبَارِ أَنَّ مَنْ بَلَغَهُ عَنِ النَّبِيِّ(صلی الله علیه و آله) ثَوَاباً عَلَی أَمْرٍ ثَبَتَ رُجْحَانُهُ بِالشَّرعِ سَوَاءٌ كَانَ مُسْتَحَبّاً أَوْ وَاجِباً أَوْ لَمْ يَثْبُتْ عَدَمُ رُجْحَانِهِ أَنْ أتي بِهِ إِلْتِمَاساً لِهَذَا الثَّوَابَ يُعْطَی بِهِ ذَلِكَ الثَّوَابُ وَيُوجَرُ بِهِ وَأَيْنَ هَذَا مِنَ الْحُكْمِ بِالْإِسْتِحْبَابِ حَتَّی يُقَالُ بِهِ فِي غَيْرِهِ.

به­هرحال، اخبار داله بر كراهت از جهت سند، فاقد اعتبارند و جبران ضعف آنها به عمل اصحاب بنا بر اينكه عمل، جابر ضعف سند باشد در صورتي است كه استناد ايشان در فتوا به نفس خبر باشد، ولي در مثل اين مورد كه محتمل است بر اساس همان تسامح در ادله، مشي كرده باشند، عمل با استناد به نفس حديث، ثابت نمي شود. مضافاً بر اينكه به فرض جبر ضعف سند به عمل، دلالت روايات بر كراهت مطلقه، مورد اشكال است؛ زيرا از خود آنها استفاده مي شود كه حكم در اين موضوع به عنوان اولي موضوع نيست، بلكه به جهت تعنون آن به عنوان ثانوي و شعار و لباس بني عبّاس بودن است كه پوشيدن آن تشبّه به آنها و موجب ارائه نفوذ و كثرت جمعيت پيروان آنهاست و در واقع نهي از آن به ملاحظه اين بوده كه يكي از مصاديق تلبّس به لباس ظَلَمه و تشبّه به آنهاست و مثل اين

ص: 101

حكم طبعاً دائر مدار بقاي تعنون موضوع به عنوان موردنظر است.

بنابراين اگر بني عبّاس از بين رفتند، اين شعاريّت و عنوان، بي موضوع و منتفي شد، يا اگر رنگ ديگري شعار آنها يا ظَلَمه و كفار و اهل باطل شد موضوع عوض مي شود و حكم بر موضوع خود مترتب مي گردد و پوشيدن لباسي كه شعاريّت فعليّه مثل كروات دارد مكروه مي شود.

ثانياً: با قبول اينكه اصل حكم في الجمله ثابت است، دليل آن اگر اجماع باشد دخول پوشيدن لباس سياه در عزا كه ظاهراً در اعصار ائمه(علیهم السلام) و بعد از ايشان متداول بوده در معقد اجماع معلوم نيست و قدر متيقن از آن مواردي است كه اين عنوان عزا را نداشته باشد و تلبّس به لباس و شعار اعدا بر آن صادق باشد و اگر احاديث را هم مستند حكم بشماريم شمول و ظهور اطلاق يا عموم آنها در اين مورد به مناسبت حكم و موضوع، قابل منع است.

بعد از تمام اين تفاصيل همان روايتي كه صاحب حدائق به­عنوان تأييد نفي بعد از استثنای لبس سواد در عزاي حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) از جلاء العيون علامه مجلسي(قدس سره)نقل كرده(1) دليل است و به نظر حقير هم با آن حصر مفاد روايات كراهت در غير موارد عزا فهميده مي شود و هم مي توان به فرض قبول اطلاق يا عموم روايات، آن را مقيّد يا

ص: 102


1- .[1] مجلسی، جلاءالعيون، ص720؛ بحرانی، الحدائق الناضره، ج7، ص118.

مخصّص آنها دانست و جهت اينکه صاحب حدائق صريحاً به آن استناد نفرموده ظاهراً عدم ذكر سند آن در جلاء العيون و عدم اطلاع يا عدم مراجعه ايشان به­واسطه ضيق مجال به كتاب هاي ديگر بوده است.

اينك حديث شريف:

محدث مشهور، احمد بن محمد بن خالد برقي، از طبقه سابعه در كتاب المحاسن، از پدرش محمد بن خالد از حسن بن ظريف بن ناصح از طبقه ششم از پدرش ظريف بن ناصح از طبقه پنجم از حسين بن زيد كه ظاهراً حسين بن زيد بن علي بن الحسين‘ معروف به ذي الدمعه و از طبقه پنجم است و او از (عمويش) عمر بن علي بن الحسين‘ روايت كرده است و سند و لفظ حديث به اين شرح است:

عَنْهُ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَريفِ بْنِ نَاصِحٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ زَيْدٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ عَليِّ بنِ الْحُسَيْنِ‘ قَالَ: لَمَّا قُتِلَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَليٍّ‘ لَبِسْنَ نِسَاءُ بَنِي هَاشِمٍ السَّوَادَ وَالْمُسُوحَ وَكُنَّ لَا تَشْتَكِينَ مِنْ حَرٍّ وَلَا بَرْدٍ ، وَكَانَ عَليُّ بنُ الْحُسَيْنِ‘ يَعْمَلُ لَهُنَّ الطَّعَامَ لِلْمَأْتَمِ. (1)

ص: 103


1- . برقي، المحاسن، ج2، ص420. اين حديث را علامه مجلسي(رحمة الله) از المحاسن در بحار الانوار (باب التعزية والمأتم) روايت فرموده است. مجلسی، بحارالانوار، ج79، ص84، ح24.

از اين حديث شريف كه مورد اعتماد و حجت است و شخصيت هايي از مشاهير و ثقات و اكابر اهل بيت(علیهم السلام) آن را روايت نموده اند استفاده مي شود:

1. پوشيدن لباس سياه در ماتم و عزا از صدر اول مرسوم بوده است و لذا بانوان معظّمه بني هاشم در ماتم حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) لباس سياه پوشيدند و ظاهر اين است كه اين عادت و سنّتي بوده است كه قبل از آن تا عصر رسالت هم سابقه داشته است و مثل اين است كه لباس سياه به­عنوان ترك تزيّن و شعار عزادار­بودن متداول و مرسوم بوده است.

بنابراين روايات «كراهت لبس سواد» شامل اين گونه لبس موقت و معمول نمي شود و منصرف به اين است كه لباس متعارف و رسمي شخص، سياه باشد و به فرض كه اطلاق يا عموم داشته باشد اين روايت آن اطلاق يا عموم را تقييد يا تخصيص مي زند.

2. تشويق و ترغيب امام(علیه السلام) از اين عمل دليل بر رجحان آن است و از آن فهميده مي شود كه ادامه آن جهت فراموش­نشدن اين واقعه بسيار بزرگ تاريخيِ بزرگداشت و موقف عظيم سيد الشهدا(علیه السلام) راجح و مستحب است.

گفته نشود كه: حديث حكايت از عمل بانوان و تصويب امام(علیه السلام) دارد و دلالت بر رجحان پوشيدن لباس سياه در عزاي آن حضرت براي مردها ندارد؛ زيرا گفته مي شود:

ص: 104

وجه تصويب و تشويق امام(علیه السلام) حال حزن و مصيبتي است كه به وسيله پوشيدن لباس سياه، اظهار مي شود و خصوصيت صدور اين حال از زن يا مرد ملحوظ نيست و اين حال در هر كس ظاهر شود مطلوب است؛ البته اگر پوشيدن لباس سياه فقط ظهور اين حال را از زنان نشان مي داد اختصاص به آنها پيدا مي كرد. ولي وقتي در هر دو عند العرف علي السواء ظاهر مي شود يا گاهي در مردها ظاهرتر است و جهي براي اختصاص نيست و مثل «رَجُلٌ شَكَّ بَيْنَ الثَّلَاثِ وَالْأَرْبَعِ» است كه چون اين شك براي زن و مرد هر دو علي السواء حاصل مي شود از آن اشتراك زن با مرد در حكم، معلوم مي شود.

اين حديث مانند كلام امير­المؤمنين(علیه السلام) است:

«اَلْخِضَابُ زِينَةٌ وَنَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ»؛(1)

كه از آن استفاده مي شود زينت مناسب مصيبت زدگي نيست، خواه خضاب باشد يا چيز ديگر. مصيبت زده مرد باشد يا زن، از اين حديث هم استفاده مي شود، اظهار عزاداري به وسيله پوشيدن لباس سياه مورد تصويب و تشويق است خواه از مرد صادر شود يا از زن و چنان نيست كه با اينكه از جانب مرد نيز اين اظهار ممكن باشد رجحان

ص: 105


1- . نهج البلاغه، حکمت473 (ج4، ص109)؛ سيد رضی، خصائص الائمه، ص125؛ فتال نيشابوری، روضةالواعظين، ص475؛ حر عاملی، وسائل الشيعه، ج2، ص88.

اظهار آن مختص به زن باشد ، زيرا عرف آنچه را موضوع مطلوبيت اين عمل مي يابد ارائه حال عزا و سوگواري است كه صدور آن از زن و مرد هر دو مطلوب است.

بلكه مي توانيم بگوييم از مثل اين حديث مي فهميم كه:

ارائه حال سوگواري در مصيبت حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) به هر نحو مشروع كه عند العرف حال سوگواري باشد مطلوب است؛ خواه به وسيله پوشيدن لباس سياه يا صيحه­زدن در مجالس عزا يا ناله و گريه­كردن يا مرثيه­خواندن يا پابرهنه­رفتن يا صورت هاي مشروع و مقبول ديگر موجب اجر عظيم الهي در آخرت خواهد بود.

جَعَلَناَ اللهُ مِنَ الْقَائِمينَ بِهَا وَحَشَرَنَا فِي زُمْرَتِهِمْ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ.(1)

2. آيا كراهتي كه در پوشيدن مشكي وجود دارد، لباس عزايِ امام حسين(علیه السلام) را هم شامل مي شود؟

پوشيدن لباس سياه در­ عزاي امام حسين(علیه السلام) مانعي ندارد و مطلوب است.

3. آيا نمازخواندن با لباس سياه مربوط به عزاداري امام حسين(علیه السلام) مكروه است؟

پوشيدن لباس سياه در عزاداري سالار شهيدان مطلوب است و كراهت آن جبران مي شود. ان شاء الله.

ص: 106


1- 1. پاسخ به استفتايي در تاريخ 8 ذی الحجة الحرام 1415ه- .ق.

كيفيت عزاداري

4. حکم چاك زدن گريبان و بر سر و صورت­زدن در مصيبت امام حسين(علیه السلام) چيست؟

بر سر و صورت­زدن و گريبان چاك زدن در مصيبت آن بزرگوار مانعي ندارد.

5. برخي در جلسات سينه زني و عزاداري معصومين(علیهم السلام) در حال عزاداري صورت خود را خراش انداخته و به صورتشان خون جاري مي شود؛ عزاداري به اين شكل چه حکمي دارد؟

معلوم نيست که اين كارها به­عنوان ابراز شدت تألّم بر مصائب اهل بيت(علیهم السلام) و عزاداري براي آن بزرگواران وهن باشد؛ بلي اگر موجب ضرر معتني­به شود جایز نيست.

6. بعضی عزاداران به خود گِل مي مالند و يا اينكه با پاي برهنه راه مي روند، اين نحوه عزاداراي چه حكمي دارد؟

اين­گونه امور كه در محلّي طبق مرسوم آن محل به وسيله آن اظهار حزن و عزا نسبت به سالار شهيدان(علیه السلام) بنمايند چنانچه ضرر معتدٌّ به براي جسم و جان نداشته باشد، مانعي ندارد.

7. سينه زني به صورتي كه دور مي چرخند و جست وخيز دارند، چه حكمي دارد؟

اشكال ندارد ولي مواظب باشيد وقار عزاداري مخدوش نشود.

ص: 107

8. آيا سينه زني به صورتي كه از كمر به بالا برهنه شوند، در عزاداري سيّدالشهدا(علیه السلام) جایز است؟

اگر مستلزم نگاه نامحرم نباشد اشكال ندارد.

9. سينه زني، زنجيرزني و يا به سر و صورت­كوبيدن در خلال عزاداري، به طوري كه موجب صدمه، مثلاً مجروح ­شدن و يا سرخ­شدن مي شود، چه حكمي دارد؟

اگر صدمه معتدٌّ به نباشد اشكال ندارد.

10. در مراسم سينه­زدن، در­آوردن لباس درصورتي كه معرض تحريك باشد چه حكمي دارد؟

اگر مَعرض تحريك باشد اشكال دارد و بهتر است با لباس عزاداري شود.

11. در مراسم عزاداري ائمه معصومين(علیهم السلام) سينه زدن يا چنگ زدن به صورت به طريقي كه خون بيايد چه حكمي دارد؟

عزاداري بر آن بزرگواران به هر نحوي كه موجب ضرر معتدٌّ­به به بدن نباشد و مشتمل بر خلاف شرع از هر جهت نباشد مطلوب است.

12. «هَرْوَلَه» در جلسات عزاداري چه صورتي دارد و حال آنكه مظنّه هتك عزاداري و لوث شدن آن و پايين آمدن حزن و تأثّر عزاداران بسياري است؛ لطفاً علاوه ­بر جواب، قاعده و نصيحتي راجع به عزاداري عنايت بفرماييد؟

ص: 108

گاه مي شود كه اشخاص مصيبت زده از شدت تأثّر از جا بر مي خيزند و مي روند و مي آيند و خود را مي زنند و فرياد مي كنند؛ اگر كسي در مصيبت حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) كه اعظم مصائب است واقعاً چنين حالي پيدا كند يا مثل تباكي چنين حالي را دارد نمي توان اين حالات را اهانت دانست. در اين موارد سليقه ها مختلف است؛ به حسب ازمنه و امكنه فرق پيدا مي كند و عرف عام را بايد ملاك دانست. آنچه لازم است اين است كه همه بر حفظ و شكوه و عظمت و حقيقت و وقار قدسی و ملكوتي اين برنامه و نشان­دادن كمال حزن و اندوه خود اهتمام نمايند. خداوند تأييد فرمايد.

13. نظرتان راجع به اينكه به هنگام عزاداري و سينه­زدن بعضي به نيّت اينكه در موسم حج هستند و يا اينكه با ياد حضرت زينب(علیهما السلام) كه در حال هروله بود، هروله مي كنند و سينه مي زنند را بيان فرماييد؟

نيّت اينكه در موسم حج هستم و هروله مي كنم صحيح نيست ولي به­عنوان شدت تأثر و ناراحتي از آن مصائب عظمي اشكال ندارد.

14. در برخي از جلسات مذهبي و عزاداري براي اظهار نهايت تذلّل در برابر اهل بيت(علیهم السلام) عدّه اي صداي حيوانات مانند سگ از خود در مي آورند، حكم شرعي آن را بيان فرماييد؟

چون در انظار بعضي موهن است سزاوار است اظهار ارادت و ولايت خود را در صورت هاي جالب و تحسين آميز انجام دهيد.

ص: 109

15. تشكيل هيئت در كوي و خياباني كه اهالي آن به شعائر ديني مقيّد نبوده، بلكه سينه­زني و نظائر آن نزد ايشان، كاري عجيب و غريب مي نمايد و احياناً باعث تمسخر مجالس عزاداري و يا هتك حرمت مي شود، چه حكمي دارد؟

بايد در مسجد و حسينيه واقع در محل هاي مذكور هيئت و مجالس مذهبي به­صورت شايسته تشكيل شود و از وعّاظ و علماي با فضل جهت اداره مجلس دعوت بشود كه آنها دين مبين اسلام را آن چنان كه هست براي مستمعين بيان كنند؛ در اين صورت گمان نمي رود باعث تمسخر بشود؛ مضافاً بر اينكه در تبليغ دين، به تمسخر يك عدّه جاهل و نادان نبايد اعتنا كرد.

آيين ها و نمادهاي عزاداري

16. در مراسم عاشورا مراسمي چون عَلَم گرداني، چهل چراغ كشي و نخل گرداني چه حكمي دارند؟

مانع ندارد.

17. استفاده از عَلَم چه صورتي دارد؟

در مراسم عزاداري سالار شهيدان حضرت ابي عبدالله الحسين(علیه السلام) استفاده از عَلَم كه تعظيم شعائر محسوب مي شود به شرط اينكه مشتمل بر مجسّمه ذي روح كه حرام است نباشد، اشكال ندارد؛ بلكه مطلوب است.

ص: 110

18. در ايام عاشورا ضريح­مانندي به نام نخل را به اسم و رسم عزاداري ملبّس به اَلبسه و اَقمشة فاخره مي كنند، با عنايت به فتواي مرحوم حضرت آيت الله العظمي بروجردي که فرموده اند: «عزاداري در ايام عاشورا بر حسب متعارف بلاد مختلف است و آنچه در هر بلدي مصداق عزاداري است مانعي ندارد»، نظر حضرتعالي در اين باره چيست؟

آنچه استاد عظيم الشأن ما­­(قدس سره)در پاسخ سؤال مذكور فرموده اند مورد تأييد اينجانب است.

19. آيا شمع روشن­كردن در شام غريبان سيدالشهدا(علیه السلام) را بلا اشكال مي دانيد؟ آيا از مصاديق بدعت نمي باشد؟

اشكال ندارد.

20. در بعضي از مراسم ها، شبيه سازي انجام مي شود، مثل درست كردن قبر مطهر حضرت زهرا(علیهما السلام) و تابوت حضرت رقيه(علیهما السلام)، حكم آن چيست؟

اشكال ندارد.

21. نظرتان راجع به تعزيه خواني چيست؟

تعزيه و شبيه خواني اگر مشتمل بر آلات لهو از قبيل طبل و شيپور و سنج نباشد و اشعار دروغ و غنا نخوانند و مرد، لباس زنان را نپوشد اشكال ندارد.

ص: 111

22. بعضي افراد در تعزيه نقش امام معصوم(علیه السلام) يا نقش شخصيت هايي مثل حضرت عبّاس(علیه السلام) را اجرا مي كنند و حال آنكه صاحب سابقه درخشاني نيستند و فقط به جهت اينكه خوب برنامه اجرا مي كنند آن نقش را به عهده مي گيرند نظر مبارك را بيان نماييد.

درخشان­بودن سابقه تعزيه خوان شرط نيست ولي اگر سوء سابقه خصوصاً سوء حال فعلي، عرفاً توهين باشد نبايد آن اشخاص، مجري باشند. اصولاً مناسب است عزاداري حضرات ائمه طاهرين(علیهم السلام) به صورت مجلس روضه خواني برگزار شود تا سخنرانان عالِم و وعّاظ و روضه خوان هاي متعهّد ضمن ذكر مصائب آن بزرگواران با ذكر فضائل و مناقب و تاريخ زندگي ايشان و بيان احاديث و احكام و تبليغ معارف اسلام و دفع بِدَع و شبهات، مردم را آگاه و به مكتب اهل بيت(علیهم السلام) هدايت و ارشاد نمايند.

23. اخيراً مطرح مي شود كه مجالس عزاداري خصوصاً عزاي سيد الشهدا(علیه السلام) از صورت سنّتي و روضه خواني و استماع آن خارج بشود و به­صورت نمايشي و تئاتري تبديل گردد، بلكه به اين مطلب اصرار مي ورزند، نظر مباركتان را بيان­ فرماييد.

اقامه عزاي آن بزرگوار بايد با ذكر مصائب از كتب صحيحه معتبره توسط ذاكرين و علماي محترم با حفظ شئون اهل بيت(علیهم السلام) باشد و به صورت تئاتر در آوردن معمولاً خالي از لوازم فاسده و غير شرعي نيست.

ص: 112

24. حكم خريد، فروش، چاپ، توليد و يا استفاده از عكس ها و پوسترهايي كه از چهرة ائمة معصومين(علیهم السلام) تهيه شده است، چگونه است؟

عكس ها و پوستر هاي مذكور، مستند صحيحي ندارند؛ خوب است از اين عمل خودداري شود.

آداب و اخلاق عزاداري

25. اگر شخصي در حين عزاداري براي خودنمايي بلند بلند گريه كند و يا خيلي سنگين زنجير و يا سينه بزند، آيا ريا كرده و عزاداري او باطل است؟ اگر به قصد گريانيدن ديگران باشد، چگونه است؟

ريا در هيچ عملي صحيح نيست ولي تباكي به نحو عزاداري و به قصد تعظيم امر شعائر، ريا نيست.

26. گاهي در مجالس عزاداري سالار شهيدان(علیه السلام)، كه پر جمعيت نيز مي باشند، ديده شده كه خادمين و نوكران ابي­عبدالله(علیه السلام)، رفتار ناشايستي با عزاداران دارند (مثل فرياد­زدن، هُل­دادن و ... ) اين كارها از حيث شرعي چه حكمي دارد؟

بايد با عزاداران و مستمعين با ادب رفتار و با احترام پذيرايي شود.

27. حكم شوخي و خنده در ماه محرّم خصوصاً روز عاشورا چيست؟

صحيح نيست.

ص: 113

28. راه اندازي دسته هاي عزاداري در كوچه و خيابان كه باعث ترافيك مي شود، چه حكمي دارد؟

در حدّ متعارف ايام عزاداري اشكال ندارد.

29. بعضي عزاداري ها و هيئات به­صورت چادر و خيمه در كوي و خيابان بر پا مي شود و برخي از همسايگان به اين كار، رضايت ندارند، اقامه مجلس به اين شکل و شركت در آن چه حكمي دارد؟

اين مراسم را به نحوي برگزار كنند كه موجب زحمت عابرين و همسايگان نشود.

30. ايجاد سر و صدا، كم يا زياد، در هنگام عزاداري، درصورتي­كه از رضايت همسايگان بي اطلاع هستيم، چه حكمي دارد؟ آيا رضايت تك تك همسايه ها كافي است يا اغلب ايشان؟

عزّت و شأن اين برنامه خود مقتضي است كه مزاحمت فراهم نشود.

31. عزاداري در نيمه شب كه موجب بر هم زدن آسايش و خواب مردم مي شود از­نظر شرعي چه حكمي دارد؟

به طور­كلّي مزاحمت و آزار اشخاص چه در خواب باشند، چه در بيداري جایز نيست؛ اين مراسم بايد در حدّ معمول و متعارف انجام شود و در بعضي موارد مثل شب عاشورا، صدق اذيت نمي كند.

ص: 114

32. آيا اينکه مؤسس يك مجلس عزاي امام­حسين(علیه السلام) بخواهد اين مراسم، جمعيت بيشتري داشته باشد، صحيح است؟

مجالس مذكور هر چه باشكوه تر و پر جمعيت تر باشد اثرش در قلوب بيشتر و آثار مثبتش زيادتر است و اگر به اين مسئله اهميت داده نمي شد دشمنان دين و مسلمانان فريب خورده و ظاهربين و غرب زده اصل حادثه كربلا را انكار مي كردند.

البته همگان متوجه باشند كه اجر و ثواب بسيار زيادي را كه بر اقامه عزاي حضرت و شركت در مراسم آن بزرگوار است با وارد­نمودن محرّمات از بين نبرند و از هر چيزي كه موجب وهن مذهب و وهن مراسم سوگواري مي گردد بايد اجتناب شود.

33. گاهي ايام سوگواري حضرت اباعبدالله الحسين(علیه السلام) با بعضي از مناسبت ها مثل نوروز تقارن پيدا مي كند، نظر مباركتان را در مورد برگزاري مراسم اين گونه مناسبت ها در زمان عزاي حسيني بيان فرماييد.

واضح است كه مؤمنين و محبّين اهل بيت(علیهم السلام) در ايام محرّم و صفر از برگزاري مراسم و تظاهر به اعمالي كه مناسب شأن محبّ اهل بيت(علیهم السلام) نباشد، خودداري مي نمايند و مراسم و سيره سوگواري را حفظ مي نمايند.

ص: 115

نماز و عزاداري

34. وظيفة كسي كه مردّد است امور عزاداري را تا ديروقت انجام دهد يا مراقبت بر ­قضانشدن نماز صبح کند چيست؟

مراقبت بر قضانشدن نماز، واجب است.

35. اگر كسي نماز نخواند و روزه نگيرد و براي امام­حسين(علیه السلام) احسان كند و سينه و زنجير بزند و گريه كند و نيز كسي كه خمس و زكات مالش را ندهد، آيا مي تواند از اين مال در راه امام­حسين(علیه السلام) احسان كند؟ آيا اجر و ثوابي بر اين شخص است؟

نماز و روزه واجب است ولي عزاداري و گريه بر امام­حسين(علیه السلام) مستحب است. انسان بايد نماز بخواند و روزه هم بگيرد و عزاداري هم بكند و پولي كه متعلّق خمس شده واجب است اول، خمس آن ادا شود آنگاه در راه امام­حسين(علیه السلام) و كار خير ديگر مصرف­شود و مصرف نمودن پولي كه خمس به آن تعلّق گرفته قبل از اداي خمس در هر كاري اگرچه خير باشد حرام است.

36. در ظهر عاشورا عزاداران براي شور و اظهار حزن، آماده مي شوند و ازطرفي وقت نماز ظهر مي شود؛ وظيفه مؤمنين چيست؟

در اين موارد بايد جمع بين اغراض و كسب فضائل نمود؛ هم برنامه اي را كه به­صورت عزاداري براي حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) انجام مي شود، انجام دهيد و هم نماز ظهر را در اول وقت به جا آوريد.

ص: 116

عزاداري بانوان

37. آيا گريه­كردن زن ها با صداي بلند در مجالس عزاي ائمه اطهار(علیهم السلام) به خصوص حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) با توجه به حضور مردان نامحرم در مجلس مذكور جایز است.

اشكال ندارد.

38. ايستادن و نگاهِ خانم ها به مرداني كه در خيابان مشغول عزاداري هستند، چه حكمي دارد؟ و مسئوليت دست اندر كارانِ هيئت در اين مورد چه مقدار است؟

نگاه­كردن خانم ها به بدن مردان نامحرم جايز نيست.

39. راه رفتن خانم ها در عقب دسته هاي عزاداري چه حكمي دارد؟

اگر مستلزم ارتكاب معصيت نباشد اشكال ندارد.

سخنرانان و مدّاحان مجلس عزاداري

40. نظر حضرتعالي در مورد مدّاحي چيست؟ و يك مدّاح اهل بيت(علیهم السلام) چه خصوصياتي بايد داشته باشد؟

مدّاحي اهل بيت عصمت و طهارت(علیهم السلام) چنانچه براي خدا باشد عبادت است و اجر عظيم دارد و به همين جهت مدّاح بايد اهل تقوا و مقيّد باشد، اشعاري كه مي خواند خلاف واقع و دروغ نباشد و اين

ص: 117

عبادات را تا مي تواند به­قصد قربت انجام دهد تا از مثوبات آن بر خوردار شود؛ هر چند گرفتن مزد در برابر آن اشكال ندارد.

41. بعضي از مدّاحان به گونه اي ذكر حسين حسين مي گويند كه موجب شور و هيجان مي گردد و همراه با سينه زدن و گريه كردن، جست وخيزي در جمعيت، ايجاد مي شود. آيا اين كار صحيح است؟

اگر نوحه خواني و مدّاحي به­صورت غنا باشد حرام است.

42. آيا مدّاحي كه با ريتم موسيقي و به­صورت غنا خوانده شود، حرام است؟

بلي؛ حرام است.

43. آيا دريافت وجه توسط مدّاح و سخنران در عوض مدّاحي و سخنراني در مجالس عزاداري سيدالشهدا(علیه السلام) جایز است؟

جایز است.

44. مدّاحان در اثناي دعاي كميل و ندبه و زيارت عاشورا، اشعار يا روضه مي خوانند، اين كار چه حكمي دارد؟

بهتر است دعاهاي وارده را بدون اينكه در اثناي آنها شعر و يا چيز ديگري خوانده شود بخوانند، ولي خواندن روضة صحيح در بعضي مواضعي که مناسب دعاست اشكال شرعي ندارد؛ بلي اگر طوري در اين كار، افراط شود كه از صورت دعاخواندن خارج شود معلوم نيست ثواب آن دعا را داشته باشد.

ص: 118

منابع روايي عزاداري

45. آيا كتاب روضة الشهداء مرحوم ملا حسين كاشفي و اسرار الشهادة ملاآقاي دربندي، داراي گزارش هاي تحريف­شده از واقعه كربلاست؟

ما حق نداريم نويسندگان دو كتاب مذكور را متهم به تحريف حادثه كربلا كنيم؛ نسبت به مطالبي كه در آنها درج شده آنچه كه محتمل الوقوع است و دليلي بر عدم آن نباشد نمي توان انكار كرد و نويسنده را رَمْي به دروغ نويسي كرد و آنچه كه بر حسب دليل، مقطوع العدم باشد نبايد نقل شود.

46. مقاتل معتبر اعم از فارسي و عربي از­نظر حضرتعالي كدام اند؟

از كتبي كه در اين زمينه مرحوم محدّث آقاي حاج شيخ عبّاس قمي تأليف نموده اند، استفاده نماييد.

47. خواندن روضه بي اساس، يا مشكوك توسط مدّاح و يا سخنران، چه حكمي دارد؟

خواندن روضه بي اساس جایز نيست و خواندن چيزي كه احتمال صحت آن را مي دهد اگر به­صورت احتمال باشد، اشكال ندارد.

48. اگر روضه بي اساس خوانده شد ما چه وظيفه اي داريم؟

اگر دروغي از ذاكرين بشنويد بر حسب وظيفه شرعي بايد به­عنوان نهي از منكر به خود گوينده تذكر دهيد و همة مكلّفين اين وظيفه را دارند.

ص: 119

اموال مربوط به اقامه عزا

49. اگر براي برپايي هيئت، بنا به فرض از مالي استفاده شود كه صاحب آن راضي نيست، اقامه و شركت در آن مجلس چگونه است؟ و در صورت عدم اطلاع از رضايت صاحب مال، حكم مسئله چيست؟

اگر عين مالي كه صاحبش راضي نيست مورد استفاده قرار گيرد تصرّف در آن حرام است و ضمان دارد.

50. آيا وجوهي را كه براي منظوري خاص در عزاداري هديه شده است مي توان در موارد ديگري غير از آن، در عزاداري مصرف نمود؟ (مثل پولي كه براي غذا و اطعام داده شده ولي به مصرف خريد لوازم برسد).

صرف وجوهي كه مصرفشان مورد خاص است در غير آن مورد جایز نيست و موجب ضمان است.

51. حكم استفاده شخصي از وسايل و لوازمي كه بدون خواندن صيغه وقف، فقط به­منظور استفاده در عزاداري سيدالشهدا(علیه السلام) تهيه شده است چگونه است؟ و در­صورتي­كه كسي چندين بار جاهلاً اين كار را مي كرده، وظيفه اش چيست؟

استفادة شخصي از وسايل مذكور جایز نيست و كسي كه استفادة شخصي نموده بايد توبه كند و در برخي موارد، موجب ضمان است.

ص: 120

52. آيا اطعام و نذري را كه براي ظهر عاشورا در نظر گرفته شده مي توان در روزهاي ديگر محرّم، انجام داد؟

در فرض سؤال نمي توان اطعام و نذر مذكور را در غير روز عاشورا انجام داد.

53. گاهي پيشنهاد مي شود هدايا و نذورات مربوط به عزاداري كه براي روضه خواني حضرت سيد الشهدا(علیه السلام) تعيين مي شود در قالب عزاداري هاي نمايشي و تئاتري مصرف شود، آيا اين امر جايز است؟

هدايا و نذورات بايد در مواردي كه مورد نظر هديه دهنده و نذر كننده است مصرف شود و به همان روش معمول سابق نه به صورت نمايش و تئاتر.

آلات موسيقي در عزاداري

54. استفاده از آلات موسيقي مثل طبل، سنج، ني، ارگ و مانند آنها در خلال عزاداري چه حكمي دارد؟

جایز نيست.

55. در زمان عزاداري سالار شهيدان حسين بن علي‘ استفاده از طبل و سنج جهت هماهنگي عزاداران چه حكمي دارد؟

اشكال دارد.

ص: 121

ص: 122

کتاب نامه

1. قرآن کریم.

2. نهج البلاغه، الامام علی بن ابی طالب(علیه السلام)، الشریف الرضی، تحقیق و شرح محمد عبده، بیروت، دار المعرفة، 1412ق.

3. ابصارالعین فی انصارالحسین(علیه السلام)، سماوی، محمد، النجف الاشرف، المطبعة الحیدریة، 1341ق.

4. ابوالشهداء الحسین بن علی‘، عقاد، عبّاس محمود، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیة، 1425ق.

5. الاخبارالطوال، ابن داوود دینوری، احمد (م. 282ق.)، القاهرة، داراحیاء الکتب العربی، 1960م.

6. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مفید، محمد بن محمد (م.413ق.)، بیروت، دار المفید، 1414ق.

7. اسدالغابة فی معرفةالصحابه، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، تهران، انتشارات اسماعیلیان.

8. إعلام الوری بأعلام الهدی، طبرسی، فضل بن حسن (م. 548ق.)، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1417ق.

ص: 123

9. اقبال الاعمال، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م.664ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1414ق.

10. الامالی، صدوق، محمد بن علی (م. 381ق.)، قم، مؤسسة البعثة، 1417ق.

11. الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری، عبدالله بن مسلم (م. 276ق.)، قم، الشریف الرضی، 1413ق.

12. امتاع الاسماع بما للنبی من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، مقریزی، احمد بن علی (م. 845ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1420ق.

13. انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی (م. 279ق.)، بیروت، دار الفکر، 1417ق.

14. بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمةالاطهار(علیهم السلام)، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.

15. البدایة و النهایه، ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (م. 774ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.

16. تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر (م. 310ق.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1403ق.

17. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب (م. 292ق.)، قم، مؤسسه فرهنگ اهل بیت(علیهم السلام).

18. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، علی بن حسن (م. 571ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق.

ص: 124

19. تحف العقول عن آل الرسول(صلی الله علیه و آله)، ابن شعبه حرانی، حسن بن علی (م. قرن4)، قم، نشر اسلامی، 1404ق.

20. تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، یوسف بن حسام الدین (م. 654ق.)، قم، الشریف الرضی، 1418ق.

21. تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، حر عاملی، محمد بن حسن (م. 1104ق.)، قم، مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لاحیاء التراث، 1414ق.

22. الثاقب فی­المناقب، ابن حمزه طوسی، محمد بن علی (م.560ق.)، قم، انتشارات انصاریان، 1412ق.

23. جلاءالعیون، مجلسی، محمدباقر (م. 1111ق.)، قم، انتشارات سرور، 1382ش.

24. الحدائق الناضره، بحرانی، یوسف بن احمد (م. 1186ق.)، قم، نشر اسلامی.

25. الحسن و الحسین سبطا رسول الله(صلی الله علیه و آله)، محمدرضا، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1407ق.

26. خصائص الائمه(علیهم السلام)، سید رضی، محمد بن حسین (م. 406ق.)، مشهد، آستان قدس رضوی، 1406ق.

27. ذخائرالعقبی فی مناقب ذوی القربی، طبری، احمد بن عبدالله (م. 694ق.)، القاهرة، مکتبة القدسی، 1356ق.

28. روضة الواعظین و بصیرة ­المتعظین، فتال نیشابوری، محمد بن حسن (م. 508 ق.)، قم، الشریف ­الرضی، 1375ش.

ص: 125

29. سنن ابی­داوود، ابوداوود سجستانی، سلیمان بن اشعث (م. 275ق.)، بیروت، دار الفکر، 1410ق.

30. الشیعة و الحاکمون، مغنیه، محمدجواد (م. 1400ق.) بیروت، دار التعارف.

31. عوالم العلوم و المعارف و الاحوال (الامام الحسین(علیه السلام))، بحرانی اصفهانی، عبدالله بن نورالله (م. قرن 12)، قم، مؤسسه امام مهدی(علیه السلام)، 1425ق.

32. الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد بن علی (م. 314ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.

33. الفصول المهمة فی معرفةالائمه(علیهم السلام)، ابن صباغ مالکی، علی بن محمد (م. 855ق.)، قم، انتشارات دار الحدیث، 1422ق.

34. قمقام زخّار و صمصام بتّار (در احوالات حضرت مولی الکونین ابی عبدالله الحسین(علیه السلام))، معتمدالدوله، فرهاد میرزا (م. 1305ق.)، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1377ق.

35. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر جزری، علی بن محمد (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1386ق.

36. کشف الغمة فی معرفةالائمه(علیهم السلام)، اربلی، علی بن عیسی (م. 693ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1405ق.

37. کنزالعمال فی سنن­الاقوال و الافعال، متقی هندی، علی (م. 975ق.)، بیروت، موسسة الرسالة، 1409ق.

ص: 126

38. اللهوف فی قتلی الطفوف، ابن طاووس، سیدعلی بن موسی (م. 664ق.)، قم، انتشارات انوارالهدی، 1417ق.

39. المحاسن، برقی، احمد بن محمد (م. 274ق.)، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1370ش.

40. محاضرات تاریخ الامم الاسلامیه (الدّولة الامویه)، خضری بک، محمد، القاهرة، المکتبة التّجاریة الکبری، 1376 ق.

41. مدینة معاجز الائمة الاثنی عشر و دلائل­الحجج علی ­البشر، بحرانی، سیدهاشم حسینی (م. 1107ق.)، قم، موسسة المعارف الاسلامیة، 1414ق.

42. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن حسین (م. 345ق.)، قم، دار الهجرة، 1409ق.

43. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله (م. 405ق.)، بیروت، دار المعرفه.

44. مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل، شیبانی (م.241ق.)، بیروت، دار صادر.

45. مسند ابی داوود الطیالسی، طیالسی، سلیمان بن داوود (م. 204ق)، بیروت، دار المعرفه.

46. المعجم الکبیر، طبرانی، سلیمان بن احمد (م. 360ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404ق.

ص: 127

47. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، علی بن حسین (م. 356ق.)، قم، دار الکتاب، 1385ق.

48. مقتل الحسین(علیه السلام)، ابومخنف، لوط بن یحیی (م. 157ق.)، قم، مطبعة العلمیه.

49. مقتل الحسین(علیه السلام)، خوارزمی، موفق بن احمد (م. 568ق.)، قم، مکتبة المفید.

50. مقتل الحسین(علیه السلام)، مقرم، سیدعبدالرزاق موسوی، بیروت، دار الکتاب الاسلامی، 1399ق.

51. مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، محمد بن علی (م. 588ق.)، النجف الاشرف، المکتبة الحیدریة، 1376ق.

52. نظم دررالسمطین فی فضائل المصطفی و المرتضی و البتول و السبطین(علیهم السلام)، زرندی، محمد بن یوسف (م. 750ق.)، اصفهان، مکتبة الامام امیرالمؤمنین(علیه السلام) العامة، 1377ق.

53. ینابیع المودة لذوی القربی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم (م. 1294ق.)، دار الاسوة، 1416ق.

ص: 128

آثار حضرت آيت الله العظمى صافى گلپایگانی مدظله الوارف در يک نگاه

تصویر

ص: 129

تصویر

ص: 130

تصویر

ص: 131

تصویر

ص: 132

تصویر

ص: 133

تصویر

ص: 134

تصویر

ص: 135

تصویر

ص: 136

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109